گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه می خواهد
نه به شکل دوستت دارم و یا نه بـه شکل بی تو می میرم
دو ساعتی که به اندازهی دو سال گذشت
تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت
ـ ببند پنجرهها را که کوچه ناامن است...
نسیم آمد و نشنید و بیخیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیرهی تو... لحظهای که لال گذشت
ـ چه ساعتیست ببخشید؟... ساده بود اما
چهها که از دل تو با همین سؤال گذشت
...
گذشت و رفت و به تو فکر میکنم ـ تنها ـ
دو ساعتی که به اندازهی دو سال گذشت
«نجمه زارع»
قارقار کلاغها می گفت
که یکی بود و هیچ وقت نبود
با تف افتاد و
خاکمالی شد
زیر پاها
آخرین ب و س ه
من بازمانده یک قصه ام همان یکی که هرگز نبود
بدون تو مدت هاست که دیگر خوش نمیگذرد ... فقط میگذرد
عطرهای خوب شیشه های خالیشان هم بعد از سال ها هنوز بوی خوش میدهد
مثل جای خالی تو ...
تو یادگار روزهایی هستی
که نه فراموش میشوند و نه تکــــــــــرار ...
دفتر شعرهایم را سفید میگذارم
بی تو بودن نوشتن ندارد ... درد دارد
گاهی دلم دو کلمه حرف مهربانانه می خواهد
نه به شکل دوستت دارم و یا نه بـه شکل بی تو می میرم