در معادله زندگی آینده هیچ گاه با گذشته برابر نیست

در معادله زندگی آینده هیچ گاه با گذشته برابر نیست

..:: راز، موفقیت، شادکامی، قانون جذب، قدرت ::..
در معادله زندگی آینده هیچ گاه با گذشته برابر نیست

در معادله زندگی آینده هیچ گاه با گذشته برابر نیست

..:: راز، موفقیت، شادکامی، قانون جذب، قدرت ::..

خودسازی

مطمئن ترین اصل در طول زندگی خودسازی است نه اصلاح دیگران


بعضی عشقا

بعضی عشقا مثل حضرت نوح می مونن ( بعضیا از ترس طوفان میان پیشت)


بعضی عشقا مثل حضرت آدمه ( خوبیش اینه که اولین عشقته )


بعضی عشقا مثل حضرت ابراهیمه ( باید همه چیزتو قربونی کنی )


بعضی عشق ها هم مثل حضرت مسیحه ( آخرش به صلیب کشیده میشی)


بعضی عشق ها هم مثل حضرت موسی هستن ( تا یه کمی دور میشی یه گوساله میاد جاتو می گیره )

***************************************************************************

کی چه گلی دوست داره؟


نجار:میخک


دزد:شب بو


قصاب:گل گاو زبون


پارچه فروش:اطلسی


دندون پزشک:مینا


و من...


من تو رو دوست دارم ،تو زیباترین و نازترین گلی هستی که من دوستش دارم...

                                                                                            http://www.niktop.com

زمان !

زمان بیش از حد کند می گذرد برای کسانی که منتظرند،


خیلی سریع برای کسانی که می ترسند،


بیش از حد طولانی برای کسانی که غمگینند،


خیلی کوتاه برای کسانی که شادند،


اما برای کسانی که عاشقند، زمان ابدی است.



                                                                      «هنری ون دایک»


چرا؟؟

وقتی مردم از کسی تعریف می کنند کمتر کسی باور می کند

ولی وقتی که از کسی بدگویی می کنند همه باورشان می شود.((؟))

خیال پردازی

"فردریش نیچه می‌گوید: بزرگ‌ترین فاجعه آن روزی به سراغ بشریت می‌آید که خیال‌پردازان ناپدید گردند "

سراسر تکامل انسان به این سبب بوده است که انسان درباره‌اش خیال پردازی کرده است . آن چه دیروز یک رویا بود، امروز یک واقعیت است و آن چه امروز یک رویاست، فردا به واقعیت خواهد پیوست .

  همه‌ی شاعران، موسیقی‌دانان و عارفان خیال پردازند. در حقیقت خلاقیت محصول نوعی خیال پردازی است .اما این رویاها آن رویاهایی که زیگموند فروید به تحلیل آن می‌پرداخت، نیست. بنابراین باید بین رویای یک شاعر، یک مجسمه ساز، یک معمار، یک عارف و یک رقصنده از یک سو و رویای یک ذهن بیمار از سوی دیگر تمایز قائل گردید .

  بسیار مایه‌ی تأسف است که زیگموند فروید درباره‌ی خیال‌پردازان بزرگی که شالوده‌ی کل تکامل انسانی را تشکیل می‌دهند، دست روی دست گذاشته است. او فقط با رویکردی روان شناختی به افراد بیمار نزدیک شد و از آن جا که کل تجربه‌ی زندگی‌اش تحلیل رویاهای افراد جامعه ستیز و روانی بود، خود واژه‌ی خیال‌بافی مطرود و منفور ماند. هر چند دیوانه به خیال‌بافی می‌پردازد، اما خیالاتی که در سر می‌پرورد، برای خود او نیز مخرب است. فرد خلاق خیال‌بافی می‌کند، اما رویاهایش دنیا را غنا می‌بخشد .

  به یاد میکل‌آنژ می‌افتم. او داشت از بازاری که در آن همه نوع سنگ مرمر یافت می‌شد، عبور می‌کرد که چشمش به سنگ زیبایی افتاد. قیمت را جوی شد. صاحب مغازه گفت: «می‌توانی این سنگ را مجانی برداری، چون مدتی است این جا افتاده و فضای زیادی را اشغال کرده … دوازده سال است که هیچ کس حتی احوالش ر نپرسیده. من هم چشمم آب نمی‌خورد این تخته سنگ حتی به درد لای جرز بخورد .»
  میکل آنژ سنگ را برداشت و تقریباً یک سال تمام بر روی آن کار کرد و چه بسا زیباترین مجسمه ای را که تا به حال دنیا به خود ندیده است ر
ا ساخت و همین چند سال پیش دیوانه ای سعی کرد آن را نابود کند. این مجسمه که در واتیکان قرار داشت مجسمه ای از عیسی مسیح پس از باز شدن از صلیب بود که بر روی پاهای مادرش، مریم مقدس، بی جان دراز کشیده بود. من فقط عکس آن را دیده‌ام، اما این مجسمه چنان طبیعی و زنده است، که گویی عیسی هر آن قرار است از خواب بیدار شود. و او با چنان هنرمندی بی نظیری آن مرمر را تراشیده بود که می‌توانستی این هر دو را احساس کنی ـ قدرت مسیح و شکنندگی مسیح. و اشک در چشمان مریم مقدس، مادر عیسی مسیح، حلقه زده …

 چند سال پیش بود که دیوانه ای با چکش به جان این شاهکار میکل آنژ افتاد و وقتی دلیل این کار را از آن دیوانه پرسیدند، جواب داد: «من هم می‌خواهم مشهور شوم. میکل آنژ یک سال جان کند تا مشهور شد. من فقط باید پنج دقیقه وقت می‌گذاشتم تا کل مجسمه را خراب کنم و الان اسم من تیتر اول روزنامه های سراسر دنیا شده است!

  هر دو نفر بر روی سنگ مرمر واحدی کار کرده بودند، یکی آفرینشگر بود و دیگری فقط یک دیوانه‌ی زنجیری .پس از یک سال که میکل آنژ کار مجسمه را به پایان رساند، از سنگ فروش خواست که به منزلش بیاید تا چیزی را به او نشان دهد. سنگ فروش که نمی‌توانست آن چه را می‌بیند باور کند، گفت «این مرمر زیبا را از کجا آورده ای؟ »

  و میکل آنژ گفت: «به جا نیاوردی؟ این همان سنگ بدقواره ای است که دوازده سال آزگار جلوی مغازه‌ات خاک خورد.» و من این واقعه را خوب به خاطر سپرده‌ام که سنگ فروش پرسید: «چی شد فکر کردی که این سنگ بدقواره می‌تواند به چنین مجسمه‌ی زیبایی تبدیل شود؟ »

  میکل آنژ گفت: «من در این باره فکر نکردم. من رویای ساختن چنین مجسمه ای را در سر داشتم و وقتی از کنار آن قطعه سنگ می‌گذشتم، ناگهان مسیح را دیدم که مرا صدا می‌زد: «من در این سنگ محبوسم . آزادم کن، کمک کن تا از این سنگ بیرون بیایم.» و من دقیقاً همان مجسمه را در آن سنگ دیدم. بنابراین من فقط کار ناچیزی انجام دادم؛ من بخش‌های اضافی و غیر ضروری سنگ ر کندم و بیرون ریختم تا مسیح و مادرش هر دو از اسارت خویش آزاد گردیدند .»

  چه خدمت بزرگی برای بشریت بود اگر فردی با قابلیت زیگموند فروید،‌ به جای روانکاوی بیماران روانی و تحلیل رویاهای آن‌ها، بر روی رویاها و خیال‌پردازی‌های کسانی کار می‌کرد که از نظر روان شناسی سالم بودند و نه تنها سالم که افرادی خلاق و آفرینشگر بودند. تحلیل رویاهای این عده نشان خواهد داد که همه‌ی رویاها واپس خورده نیستند، بلکه رویاهایی هستند که از شعوری خلاق‌تر از مردمان عادی نشأت‌گرفته‌اند. و رویاهای آن‌ها بیمارگونه نیست، بلکه به طرزی واقعی و اصیل سالم است. سراسر تکامل انسان و آگاهی او به وجود همین خیال‌پردازان بستگی داشته است.