سی سال است که استغفار می کنم از یک شکر گفتن

چگونه

بازار بغداد بسوخت اما دکان من نسوخت مرا خبر دادند گفتم الحمدالله    ... از شرم آنکه خود را بهتر از برادران مسلمان خواستم و دنیا را حمد گفتم از آن استغفار می کنم

السلام علیک یا اباصالح المهدی

 

گوشوار در و  لعل ار چه گران دارد گوش

دور خوبی گزران است نصیحت کن گوش

 

 

 

 

 

 

ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم

چه خوش نازيست ناز خوبرويان !

زديده رانده را در ديده جويان

به چشمى خيرگى كردن كه : برخيز:

به ديگر چشم ، دل دادن كه : مگريز!

به صد جان ارزد آن نازى ، كه جانان

(نخواهم ) گويد و خواهد به صد جان

 

 

 

 

تنى از ابدال گفته است كه :

در بلاد مغرب ، گذرم به پزشكى افتاد، كه بيمارانى ، نزد او بودند. و براى آنان شيوه درمانشان مى گفت . پس ، پيش ‍ رفتم و گفتم : - خدا بر تو ببخشايد بيمارى مرا درمان كن ! ساعتى در چهره من نگريست و گفت :

ريشه هاى فقر و برگ صبر و هليله فروتنى را بگير! و در ظرف يقين جمع كن ! و آب خوف بر آن ريز! و آتش اندوه در زير آن بيفروز! سپس آن را در صافى مراقبه بپالاى ! و در جام خرسندى ريز! و با شراب توكل بياميز و با دست صدق آن را بخور و با كاسه استغفار آن را بياشام و سپس ، با آب پرهيزگارى دهان خود را شستشو ده ! و از حرص بپرهيز! پس ، اميد كه پروردگار، تو را شفا دهد.

 

 

 از سخنان بزرگمهر:

دشمنان با من دشمنى كردند. اما، دشمنى را دشمن تر از نفس خود نديدم .

 


سخن عارفان و پارسايان
يكى از اصحاب حال ، روزى به يارانش مى گفت : اگر به ورود به بهشت و گزاردن دو ركعت نماز مخير مى شدم ، گزاردن دو ركعت نماز را بر مى گزيدم او را گفتند: چگونه ؟ گفت : زيرا كه در بهشت به حظ خود مشغول خواهم شد و در گزاردن دو ركعت نماز، به حق پرورگار خويش .

 


طلب آمرزش (کلام امیر ع)

پروردگارا   گناه مرا که تو بدان آگاه تر از منی بیامرز.

و اگر دوباره گناهی کردم با ز  ا در بخشندگی  و نوازش مرا بیامرز .

پروردگارا

هرچه  با خویشتن عهد  بستم که از طاعتت سر نپیچم  نشد ،

ولی امیدوارم تو چشم پوشی فرموده این بنده ی تبهکار را بیامرز .

پروردگارا

چون گاهی در دلم برخلاف آنچه زبانم می گوید می گذرد مرا بیامرز .


آهای مردم از خدا بی خبر ، 

بکوشید آتش  عصبیت را در دلتان خاموش سازید ،

و کینه توزیها را دور بیندازید.

نژادپرستی و خودکامگی برازنده ی یک فرد مسلمان نیست ،

فروتنی را مایه ی سربلندی بدارید و خودپسندی را زیر پا بگذارید ، و طوق تکبر را از گردنتان باز کرده به فراموشی بسپارید.

تکبر و خودپسندی چیزی است که  دلها را از هم می رنجاند ، و سینه ها را از روبرو شدن با یکدیگر تنگ می گرداند .

از واکنش بد تکبر و خودنمایی  و اثر زشتی که بر دلها  می گذارد ،

مانند هر پیشامد ناگواری به خدا پناه ببرید ،

وبا پناه بردن به خدا پرده ی رسوایی شیطان را از بالا تا پایین بدرید .

خشنودی و خشم خدا را  داشتن یا نداشتن دارایی و فرزند مپندارید .

 

پروردگارا

بدبینیها و سخن چینیها  و هرزه در آییها و یاوه سراییها یی را که نموده ام ندیده بگیر و مرا بیامرز .

دوست

باید دوستانت را با دقت انتخاب کنی یا اینکه عاقبت مثل آنها می شوی .

دوست واقعی کسی است که  تو را از میان لایه های نقابی که تو را پوشانده می بیند

و  واقعیت تو را باز می شناسد . می داند واقعا که هستی

 


 

انسان به  تنهایی نیازمند است نه تنها بودن ،

تنهابودن جسمانی است و تنهایی  روانی ،

تنهایی تسلی بخش است و تنها بودن  تضعیف کننده

هایدرا


خدایا من همه کسانی که به من آسیب رسانده اند

و در راه من مانع ایجاد کرده اند ، می بخشم


هیولای نه سر هایدرا  تمثیلی از نفس اماره  با نه سر کشی اصلی است  که از عهد باستان تاکنون  شناخته شده بوده  که نه سر آن عبارتند از :

۱- سکس :  بی قیدی در امور جنسی باعث انقباض  در جریان زندگی می شود. برعکس تعادل در امور جنسی  سبب زایش انرژی و نیز هدایت آن به چاگراهای بالاتر به جهت باروری روح انسان است .

 ۲-آسایش و امنیت : احساس امنیت مانند ترمزی عمل می کند که عطیه عدم رضایت ازلی را در انسان خاموش می کند . حال آنکه آنچه  انسان را بسمت تلاش برای کسب  کمال می راند همان حس عدم  رضایت  ازلی است

۳- پول : در واقع تلاش برای کسب قدرت است

۴- ترس : آدمی از ناشناخته ها می ترسد  بنابراین از ریسک کردن نیز وحشت دارد  نتیجه اینکه از رفتن می ترسد  از مرگ می ترسد  از ترک وضعیت موجود می ترسد  . ترس حرارت قلب انسان را منجمد می کند .

۵- نفرت

۶- قدرت طلبی : نیروی قدرت اگر با نیروی عشق توام نشود نیروی انهدامی است. اراده ی قدرت طلبی معمولا در جهت بدست آوردن و قربانی کردن دیگران  بکار برده می شود

اگر قدرت با عشق توام شود و در خدمت عشق قرار گیرد در جهت منافع نوع بشر بکار گرفته خواهد شد

۷- غرور : افکار خودستایی دیوارهایی به دور انسان می گشد بسیار امن تر از دیوارهای زندان

۸- تفرق : ذهن  متفرق یا جداشده ، تعالیم معنوی را بصورت ساختارهایی رقابت انگیز و خصومت آمیز می بیند . تبعیض و تفاوت جوامع را بسیار مهم تر از وجوه انسانی  مشترکی میبیند که موجب اتحاد و برادری و مابین اعضا می شود . سیاره زمین را بشکل ملتهای متفرق می بیند و دائم بر تمایزها تکیه دارد

۹- خباثت : احساس رضایت از آسیب رساندن به دیگران است . نشاطی است که از آسیب زدن و اذیت کردن دیگران  بدست می آوریم . یک بیماری است . در غیبت و مسخره کردن و تهمت و دشمنی تجلی می کند

در دادگاه ها و بیمارستانها شاهد خباثت های مخفی بسیاری هستیم . و نیز در خانه زوجی که بسوی طلاق پیش می روند هر دو قربانی  نوعی شکنجه ذهنی شده اند

نخست باید مردن را یاد بگیری

 

اگر ساکت شویم میفهمیم  که در واقع خدا به دنبال ما میگردد و می خواهد خودش را متجلی کند اما ما نمی گذاریم



شاهراه هاى سه گانه معرفت

از اين بيان استفاده مى شود كه بشر براى نيل به مقصود، سه شاهراه در اختيار دارد، توده مردم غالباً از طريق نخست، و گروهى از راه دوم، و افراد انگشت شمارى بر اثر تكامل روحى از راه سوم استفاده مى كنند.

1. راه تجربى و حسى

مقصود، آن رشته ادراكاتى است كه از طريق حواس برونى وارد قلمرو ذهن مى گردند مثلاً هر يك از ديدنى ها و چشيدنى ها و بوييدنى ها و... از طريق ابزار ويژه خود، در محل ادراكات ما قرار مى گيرند و امروز اختراع تلسكوپ وميكروسكوپ و راديو و تلويزيون و اينترنت... كمك هاى شايان تقديرى به ادراكات بشر نموده و او را بر دور و نزديك مسلط ساخته است.

2. راه استدلالى و تعقلى

متفكران جهان با به كار انداختن دستگاه تعقل و انديشه، از يك رشته مقدمات بديهى و روشن و ثابت در علوم، يك رشته قوانين كلى خارج از حس را كشف مى كنند و قله هايى از معرفت و كمال را تسخير مى نمايند. قوانين كلى علوم به قيد كليت، مسائل فلسفى و آگاهى هاى مربوط به خدا و صفات وافعال او، و مسايلى كه در علم عقايد و مذاهب مطرح مى گردد، همگى مولود دستگاه تفكر و نتيجه به كار افتادن نيروى عقل انسانى است.

3. راه الهام و اشراق

اين راه، واقعيت شناسى سومى است كه در وراء دستگاه حس و تعقل قرار دارد، يك نوع واقعيت شناسى نوى است كه امكان آن از نظر علم و دانش قابل انكار نيست، البته نظام جهان بينى محدود مادى نمى تواند يك چنين ادراك غير حسى و تعقلى را بپذيرد امّا از نظر اصول علمى راهى براى انكار آن وجود ندارد.

به گفته يكى از روان شناسان، جنبه هاى تجربى، به وسيله حواس شناخته مى شود و جنبه هاى عقلانى به واسطه انديشه منطقى و رياضى به مرحله ادراك مى رسد و سرانجام بر اثر اشراق و الهام، جلوه هايى از جنبه هاى ماوراى حس و استدلال، روشن بينى هاى برق آسا، و جرقه هاى روشنگر كه ذهن حساس نوابغ، از آنها برخوردار است به مقام رؤيت مى رسند.

پرفسور «سوروكين» روان شناس معروف يكى از آن افرادى است كه وجود سه شاهراه حقيقت شناسى را به روشنى تصديق كرده و براى ادراك عرفانى و به اصطلاح الهام، مقام و منزلتى ويژه قائل است و صريحاً مى گويد: نمى توان اين راه را تخطئه و تحقير نمود. مگر مى توان آموزش گسترده اديان بزرگ را همانند كوته بينان نظام مادى ناچيز و بى حكمت شمرد و براى آن ارزشى قائل نگشت؟!

بنابراين مى توان معرفت هاى سه گانه را به شرح زير نام گذارى كرد:

1 . راه حس يا حس آگاهى.

2. راه عقل يا خرد آگاهى.

3. راه الهام يا دل آگاهى.

امروز روانشناسى، الهام را به صورت يك واقعيت روانى پذيرفته و آن را چنين توصيف مى كند: ادراك ناگهانى، آگاهى بخش توضيح دهنده يك باره و بدون مقدمه، كه چون برق لامع در صفحه ذهن مى درخشد بى آن كه حتى غالباً پيشاپيش درباره آن انديشيده باشد.

اهميت و نفوذ الهام در اكتشافات علمى مورد تأييد دانشمندان قرار گرفته است «آلبرت آنيشتين» كه در سال 1879ديده به جهان گشوده و در سال 1955 درگذشته است،با بسيارى از فلاسفه و عرفا هم آهنگ گشته و بسان برخى از دانشمندان اسلامى كه الهام را كليد معارف مى دانند وى الهام را عامل پر ارج در اكتشافات علمى مى داند.

در سال 1931 دو دانشمند شيمى دان آمريكايى به نام «يلات» و «پيكر» پرسش نامه اى براى تحقيقى درباره اهميت الهام در كشف و حل مشكلات علمى، ميان گروهى از دانشمندان شيمى پخش كردند كه نتايج بسيار ارزنده آن انتشار يافته است.

يكى از دانشمندان، مورد سؤال را اين طور پاسخ داده است: درباره حلّ مسأله اى كار و فكر مى كردم، ولى در اثر اشكالات و ابهام فراوان آن، تصميم گرفتم كه ديگر به كلى كار خاص به آن و تمام افكار مربوط به آن را كنار بگذارم. فرداى آن روز در حالى كه سخت مشغول كارى كاملاً از نوع ديگر بودم يك باره (فكر ناگهانى) مانند جهش برق، در خاطرم خطور كرد و آن همان حل مسأله اى بود كه مرا به كلى مأيوس كرده بود.

نظير اين گزارش از «هانرى يوانكار» (1854ـ1912) رياضى دان نامى فرانسه و بسيارى ديگر از دانشمندان طبيعى، رياضى و فيزيك نقل شده است.

جالب توجه اين است كه بسيارى از الهام هاى علمى كه سبب كشف و اقعيتى پر ارج شده است نه تنها با اشتغال و تمركز فكرى دانشمندان در زمان فعاليت شان ارتباط نداشته است، بلكه حتى با رشته تخصصى آنان نيز داراى رابطه نزديك نبوده است. شاهد گوياى اين مطلب اين است كه مثلاً «لوئى پاستور»(1822ـ 1895) با اين كه متخصص در شيمى بوده است، به كشف ميكرب موفق شده است.

جهان غیب

خدا با لطف و مرحمتى كه نسبت به بندگان خود دارد، دريچه هايى را به سوى جهان غيب باز گذارده است تا همگان بدانند كه آگاهى از غيب يك امر محال و غير ممكن نيست بلكه تسلط انسان بر غيب امرى است صد در صد ممكن; كه جاى هيچ شك و ترديد در آن وجود ندارد.

1. وحى به حيوانات

كارهاى شگفت انگيز حيوانات كه در كتاب هاى جانور شناسى، به طور گسترده پيرامون آنها بحث شده است نمونه واضحى از وجود الهام در حيوانات است.

كارهاى محيرالعقول جانداران از قبيل تقسيم كار، انتخاب وظيفه، ساختن عضو مفقود و آشنايى به كليه نيازمندى هاى زندگى را نمى توان از راه تعقل و تفكر توجيه نمود زيرا بديهى است كه حيوان، فاقد دستگاه تفكر و تعقل است همچنان كه نمى توان آن ها را معلول نظم داخلى و ارگانيزم وجود خارجى جانداران دانست زيرا تركيب خواص فيزيكى و شيميايى يك موجود براى انجام امور ابتكارى و ابداعى مانند تقسيم كار، انتخاب وظيفه، تجديد ساختمان عضو مفقود و انطباق با محيط، كافى نمى باشد.

يك ماشين حساب ممكن است آن چنان منظم ساخته شود كه اعمال جمع و تفريق و ضرب و تقسيم را دقيقاً انجام دهد امّا هرگز ماشين حساب قادر به ابداع وابتكار يك قاعده رياضى نيست، يك ماشين ترجمه مى تواند دقيقاً سخنان يا نوشته يك نفر را ترجمه كند ولى هرگز نظم دقيق آن ماشين قادر به تصحيح اشتباه گوينده نمى باشد.

چون در زندگى حيوانات كارهاى ابداعى و ابتكارى بى سابقه ديده مى شود، جز اين كه آنها را معلول الهام از جهان بالا بدانيم توجيه ديگرى ندارد. قرآن مجيد چنين راه يابى را وحى مى نامد.(18)

2. روشن بينى و تله پاتى

دانشمندان مى گويند در نهاد انسان استعداد مرموزى وجود دارد كه به مدد آن مى تواند افكار ديگران را بخواند و از حوادثى كه در نقاط دوردست رخ مى دهد; با نيروى مافوق حس، آگاهى پيدا كند. مبادله افكار و احساسات از راه دور به واسطه حس مخصوص كاملاً يك امر عملى است هر چند از طريق وسايل فنى نوين از قبيل: تلويزيون، راديو، تلفن و تلگراف، افكار را مبادله مى كنند ولى دانش، براى چنين مبادله اى راه ديگرى به نام «تله پاتى» و يا حس، روشن بينى معتقد است.

فرق «تله پاتى» با روشن بينى اين است كه روشن بينى همان قدرت درك اتفاقى است از فاصله هاى دور زمانى و مكانى، آن هم بدون وسايل حسى، ولى «تله پاتى» كيفيتى است كه به وسيله آن افكار و هيجانات و احساسات از مغزى به مغز ديگر بدون وسيله حسّى منتقل مى شود و در حقيقت روشن بينى و تله پاتى دو روى يك سكه هستند و هر دو نام مناسبى مى باشند براى ديد دوم انسان، چه در خواب و چه در بيدارى.

امروز «پوگيسم» در اين زمينه به وسعت نظر بيشترى قائل شده است و زندگى را موج مى داند و براى آن امواج گيرنده و فرستنده مى شناسد و معتقد است كه امواج را همچنان كه با سيم مى توان گرفت با انديشه نيز مى توان گرفت اندشه را موجى مى شناسد كه بعد از آفريده شدن به ارتعاش مى آيد و در صورت وجود گيرنده قابل گرفتن است.

3. ارتباط با ارواح

ارتباط با ارواح به صورت هاى مختلفى انجام مى گيرد كه صورت روشن و قابل اعتماد آن اين است كه استاد ماهر اين فن شخصى را كه براى اين كار آمادگى دارد، با نگاه و تلقين خواب مى كند و روح او به سؤالات استاد پاسخ مى دهد و گاهى در اين تماس از اسرار نهفته پرده برداشته مى شود.

تماس با ارواح به صورت «علمى» از جهات گوناگون قابل مطالعه مى باشد در اين زمينه كتاب ها و رساله هاى فراوانى به وسيله دانشمندان شرق و غرب نگارش يافته و صفحات زيادى از برخى دايرة المعارف هاى علمى را به خود اختصاص داده است.

دانشمندان اين فن و كسانى كه ساليان دراز در اين راه كوشيده اند اظهار مى دارند كه نتوانسته اند با مجاهدت هاى پى گير و آزمايش هاى فراوان از روى گوشه اى از جهان مرموز و ناشناخته ارواح، پرده بردارند و كارهاى خارق عادت و حيرت انگيزى را كه به وسيله آنها انجام مى شود از نزديك مشاهده نمايند، نويسنده دايرة المعارف قرن بيستم در جلد چهارم كتاب خود، درباره روح فهرستى از دانشمندان مشهور كه به واقعيت اين علم اعتراف كرده اند را ارائه مى دهد. در اين فهرست نام چهل و هفت نفر از دانشمندان بزرگ فرانسه، انگلستان، ايتاليا، آلمان و آمريكا را ذكر مى كند.

البته بايد دانست كه ارتباط با ارواح به طور اجمال مطلبى است صحيح، ولى هرگز نمى توان گفتار هر مدعى را در اين باره پذيرفت بلكه بايد با قراين و علايم، راستگويان را از دروغگويان تميز داد.

4. الهام

گاهى ممكن است مطلبى به قلب القاء شود و انسان يك مرتبه خود را بر مطلبى واقف و آگاه ببيند به اين نوع القاء در اصطلاح، الهام مى گويند.

اين گونه الهامات به قدرى در هر زمان و مكان فراوان است كه بايد آن را در رديف حوادث معمولى قرارداد حتى منشأ بسيارى از اختراعات و اكتشافات علمى و ابتكارات و مضامين عالى شعرى همين الهام است.

قرآن مجيد نمونه اى در اين مورد نقل مى كند و مى فرمايد:

(وَأَوْحَيْنا إِلى أُمّ مُوسى أَنِ ارْضِعيهِ...).(19)

«به مادر موسى الهام كرديم كه كودك خود را شير ده».

5. خواب هاى راستين

خواب انواع و اقسامى دارد كه يك نوع آن مورد نظر ما است و آن خواب هايى است كه از يك واقعيت جدا از انديشه و ذهن، از واقعيتى محكم واستوار و پا برجا گزارش مى دهد اين نوع خواب هاى الهى است كه ما را با جهان خارج از خود مربوط مى سازد و از روى حقايقى دور از محيط ذهن و انديشه پرده برمى دارد و اين قبيل خواب ها به اندازه اى زياد است كه هرگز نمى توان آن را انكار كرد.

پيامبر گرامى اسلام درباره اين نوع خواب ها فرموده است:

«انّ الرؤيا الصادقة جزء من النبوة».(20)

«رؤياى صادق بخشى از نبوت است».

ابرآگاهى و فلاسفه اسلام

1.شيخ الرئيس ابوعلى سينا در كتاب «اشارات» در «نمط هشتم» مى گويد:

اگر عارفى از غيب خبر داد و آينده، درستى آن را ثابت كرد، او را تصديق كن و به او ايمان بياور زيرا چنين آگاهى يك رشته اسباب طبيعى دارد.

و نيز در تنبيهات اين نمط به برهان اين مطلب اشاره كرده و مى گويد:

وقتى اشتغالات روح از طريق حواس كم شد، براى روح انسان، فرصتى دست مى دهد كه خود را از قواى طبيعى خلاص كرده و به جانب قدس پرواز كند وصورت هايى را در آنجا ببيند و اين حالت گاهى در خواب و در حال بيمارى براى انسان هاى عادى نيز رخ مى دهد.

و نيز در جاى ديگر مى گويد:

اگر به تو گفتند كه فلان عارف، كارى انجام مى دهد و يا به جسمى حركت مى بخشد يا خود حركتى مى كند كه از توانايى ديگران بيرون است اين سخن را انكار مكن زيرا براى اين كار يك رشته اسباب، وجود دارد كه اگر تو نيز از آن راه وارد شوى به همان مقصد مى رسى.

و باز مى گويد:

تجربه و آزمايش به روشنى ثابت كرده است كه انسان در موقع خواب مى تواند با جهان خارج تماس بگيرد و اطلاعاتى كسب كند، اكنون چه مانعى دارد كه انسان در موقع بيدارى داراى چنين قدرتى باشد و تجربه و آزمايش نيز اين حقيقت را ثابت كرده است.(21)

2. شيخ شهاب الدين سهروردى كه در فلسفه الهى و رياضيات نفسانى كم نظير بود درباره آگاهى انسان از غيب چنين مى گويد:

هر وقت اشتغالات حواس ظاهرى كاهش يافت، در اين وقت، نفس انسان از دست قواى طبيعى رهايى جسته و بر يك رشته امور غيبى تسلط مى يابد، سپس مى گويد:

اگر انسان هاى كامل مانند پيامبران و اولياء از غيب خبرى دهند به خاطر الواحى است كه در برابر ديدگان آنها قرار مى گيرد و يا امواج و يا صداهاى دل انگيز و هولناكى است كه مى شنوند و يا صورتهايى است كه مشاهده مى كنند و با آنان سخن مى گويند. سپس از غيب خبر مى دهند.(22)

3. صدر المتألهين در تعاليق خود بر «حكمت اشراق» امكان آگاهى از غيب را به گونه اى مشروح مورد بحث قرار داده و مى گويد: نفس بر اثر اتصال با جهان عقل، و يا عالم مثال(جهان صور اشياء)، آگاهى هايى كسب مى كند سپس مطلب را با براهين عقلى روشن مى سازد.

هدف از نقل اين كلمات اين است كه روشن گردد دانشمندان و پى افكنان علوم بشرى از گذشته و حال آگاهى از غيب را براى بشر يك امر ممكن بلكه واقع شده تلقى مى كنند، جايى كه آگاهى از غيب براى بشر معمولى ممكن بلكه واقع شده باشد. بنابراين در امكان آن براى پيامبران و امامان معصوم جاى شك و ترديدى باقى نخواهد ماند.

در پايان اين بخش لازم است نكته اى را تذكر دهيم:

هدف از نقل سخنان دانشمندان ديروز و امروز اين است كه بدانيم علوم بشرى، موضوع آگاهى از غيب را، يك امر ممكن بلكه محقق، تلقى كرده است و با چنين تصديق و توصيف، نبايد در امكان آن شك و ترديد داشته باشيم.

ولى بايد توجه داشت كه آگاهى پيامبران و امامان معصوم بر غيب، از طريقى است، غير از طريق هاى عادى كه در اين بخش پيرامون آن سخن گفتيم، و اشتراك در نتيجه، گواه بر اتحاد در راه نيست.

و نيز اگر ما در اين بخش از كشف و شهود و اشراق و يا ارتباط با ارواح سخن گفتيم و به آنها استشهاد كرديم، نه به اين معنى است كه گفتار هر مدعى كشف و اشراق را بپذيريم، يا به تصديق هر مدعى ارتباط با ارواح، صحه بگذاريم، بلكه هدف تصديق اجمالى است و امّا حدود وخصوصيات آنها چيست؟ فعلاً از قلمرو بحث ما بيرون مى باشد.

اقسام غیب و القای روح


القای روح :

گاهى يك رشته حقايق و امور پنهان از حس بر ضمير القاء مى گردد. ناگهان فضاى روح، آن چنان روشن مى گردد كه يقين پيدا مى كند كه آنچه را دريافت نموده است صحيح و پا برجاست.

مادر موسى نگران سرنوشت فرزند دلبند خود بود كه ناگهان به او الهام شد او را در ميان جعبه اى بگذارد و آن را به روى آب هاى نيل روانه سازد در سرنوشت او نينديشد زيرا (إنّا رادُّوهُ إِلَيكَ وَجاعِلُوهُ مِنَ الْمُرسَلينَ).(15)

بندگان برگزيده خداوند كه داراى روح پاك و بى آلايشى هستند و از تقوا و پرهيزگارى سهم وافرى دارند گاهى مشمول چنين الطاف الهى مى شوند و ما در طول زندگى خود نمونه هايى از اين افراد را ديده و چيزهايى از آنان شنيده ايم. انسان عارف به مقام بندگان خداوند در امكان چنين الطاف و مرحمت هايى شك و ترديد ندارد.

اين ها طرق و راه هايى است كه پيامبران و پيشوايان معصوم و بندگان متقى و پرهيزگار را از امور پنهان از حس آگاه مى سازد.

برخى از اين طرق مخصوص حاملان وحى و پيامبران الهى است و برخى ديگر از عموميت نسبى برخوردار است


اقسام غیب

 

مهمترين منابع آگاهى از غيب را مى توان در سه قسم خلاصه نمود:

1. موجوداتى كه از افق حس بشر بيرون بودن، و هيچ گاه در قلمرو حس او قرار نمى گيرد. مانند ذات پروردگار جهان و حقيقت اسماء و صفات وى، و جنود غيبى خدا يعنى فرشتگان و شيوه كار آنان مانند تدبير عالم خلقت، و جهان ارواح و جن و عالم برزخ و فرازهاى مختلف آن، و رستاخيز و مواقف گوناگون آن و....

حقايق اين موجودات و كيفيات و خصوصيات آنها از افق حس و ادراك انسان بيرون بوده، و هيچ گاه بشر از حقيقت و خصوصيات كمى و كيفى آنها، آگاه نخواهد گشت، و در برابر آنها وظيفه اى جز ايمان به وجود آنها ندارد و اگر قرآن يكى از صفات افراد پرهيزگار را ايمان به غيب مى شمارد، مقصود، ايمان به اين گونه از غيب ها است آنجا كه مى فرمايد:

(الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ).(7)

«كسانى كه به غيب ايمان دارند».

انسان فقط در يك صورت مى تواند از حقيقت برخى از موجودات غيبى آگاه گردد، مثلاً فرشتگان و مواقف برزخ و عرصات محشر و نعيم هاى بهشتى و عذاب هاى دوزخى از نزديك مشاهده كند، و آن وقتى است كه ظرف زندگى را دگرگون سازد، و گام در عالم غيب بگذارد و به تعبير قرآن، ديده او تيزبين گردد.(8)

2.مكتشفات علمى بشر مانند قوانينى كه بر پهنه هستى حكومت مى كنند و موجوداتى كه قرن ها از افق حس او بيرون بوده اند.

مثلاً روزگارى بشر از قانون جاذبه و قانون گريز از مركز آگاه نبود و نمى دانست كه كاخ بى ستون منظومه شمسى، و تمام كهكشان ها و سحابى ها بر اساس اين دو قانون استوار است، از اين جهت اين دو قانون و قوانين ديگرى كه بشر بعدها كشف كرد همگى از اقسام «مغيبات» بودند.

قرآن از اين قوانين خبر داده و فرموده است:

(اللّهُ الَّذِى رَفَعَ السَّمواتِ بِغَيْرِ عَمَد تَرَونَها).(9)

«خدايى كه زمين و آسمان ها را بدون ستونى كه ديده شود برافراشت».

اين نوع گزارش، خبر از غيب است و گزارش چنين قوانين مستور بر انسان هاى آن روز، خود يكى از جهات اعجاز قرآن به شمار مى رود.

روزگارى بشر از وجود سلول و ميكرب و ملكول و اتم و جهان هاى دور از حس مانند كهكشان ها و سحابى ها و كيفيت آنها، آگاه نبود.

و اگر در قرآن و يا در سخنان پيشوايان معصوم، مطالبى در اين مورد مى رسيد همگى يك نوع اخبار از غيب به شمار مى رفت، ولى پس از آن كه بشر از طريق تجربه آزمايش، و با اختراع ميكروسكوپ و تلسكوپ، بر اين قوانين خارج از حس و يا موجودات دور از قلمرو احساس دست يافت، همه آنها از جهان غيب گام فراتر نهاده و در حوزه علوم و دانش هاى حسى بشر قرار مى گرفتند و آنچه كه تاكنون بشر كشف نكرده و قوانينى كه بر آنها دست نيافته و موجوداتى را كه با ديدگان مسلح خود نديده است، همچنان در شماره موجودات غيبى باقى مانده اند تا روزى كه بشر به اراده خداوند بزرگ بتواند پرده از روى آنها نيز بردارد.

3. حوادث غيبى كه در گذشته اتفاق افتاده و يا در آينده رخ خواهد داد.

فرض كنيد در خانه كسى، حادثه اى رخ داد و او شاهد آن بود، آگاهى چنين فردى، آگاهى از امر محسوس بوده و آگاهى از غيب نبود و اگر همان شخص همان حادثه را براى ديگران كه در آن محل نبودند، بازگو كند گزارش از غيب نداده است.

ولى اگر كسى بدون آن كه همان حادثه را ببيند و يا از كسى بشنود، و يا از طريق كتاب و روزنامه و ديگر وسايل ارتباط جمعى، از آن آگاه گردد و يا از قراينى آن را حدس بزند ناگهان به طور يقين از وجود حادثه اى ما را مطلع سازد، يك چنين گزارش، خبر از غيب خواهد بود.

بنابراين گزارش هاى قرآن راجع به امت هاى پيشين به وسيله پيامبرى كه نه درس خوانده و نه اين مطالب را از فردى شنيده است، خبر از غيب مى باشد، چيزى كه هست اين گونه خبرهاى غيبى از طريق وحى قرآن براى او رسيده است ولى در عين حال ممكن است پيامبر برخى از حوادث گذشته را از طريق وحى قرآن آگاه نگردد و در اختيار امت بگذارد و اين قسمت همان حوادث غيبى مربوط به امت هاى پيشين است كه در سنت و اخبار وارد شده است.

در اين گونه گزارش هاى غيبى گزارش از آينده نيز بسان گزارش از گذشته آگاهى از غيب خواهد بود .

ولی متصرف و آگاه از غیب

قرآن مجيد در سوره كهف در آيه هاى 64ـ 82 يكى از اولياء الهى را معرفى مى كند كه داراى عالى ترين مقام ولايت بود، و اين يادآورى براى اين منظور است كه از بررسى حالات و مقامات او، به مقامات ديگر اولياى الهى، پى ببريم.

اين ولى الهى كه صفات او در قرآن وارد شده، و نام او به ميان نيامده است، بر اثر پيمودن طريق عبوديت و بندگى به مقامى رسيد كه معلم و آموزگار شخصيت والامقامى مانند حضرت موسى بن عمران گرديد. وى در مصاحبت اين ولى، امورى را از او مشاهده نمود كه مايه تعجب و شگفتى او گرديد.

وى بر اثر داشتن مقام ولايت سه عمل شگفت انگيز را انجام داد كه هرگز، با موازين عادى قابل تفسير نيست.

1. كشتى اى را كه متعلق به بينوايان بود، و احتمال فراوانى داشت كه به دست يك فرمانرواى غارتگر بيفتد سوراخ كرد تا از اين اتفاق جلوگيرى كند.

2. جوانى را كشت زيرا مى دانست كه اگر اين جوان بزرگ شود، پدر و مادر پاك و صالح خود را به آلودگى خواهد كشيد.

3. ديوارى را كه در حال فرو ريختن بود به پا داشت زيرا مى دانست كه زير اين ديوار گنجى است كه به دو يتيم تعلق دارد اين كار را كرد تا گنج براى مدتى زير ديوار مستور و پنهان بماند تا هنگامى كه آن دو يتيم به حدّ رشد رسيدند گنج خود را استخراج كنند.

اين ولى الهى به عنوان الگو، بيانگر مقام و موقعيت ونحوه اعمال و تصرف هاى ديگر اولياء الهى، در قرآن معرّفى شده است. شما از عمليات شگفت آور اين ولى مطالب زير را مى توانيد استخراج كنيد كه مى تواند پاسخ گوى بسيارى از پرسش ها باشد:

1. در جامعه بشرى اوليايى پيدا مى شوند كه به طور ناشناس زندگى مى كنند و مردم عادى آنان را نمى شناسند. گاهى آنچنان ناشناس زندگى مى نمايند كه حتى پيامبر زمان مانند موسى بن عمران آنان را بدون معرفى نمى تواند بشناسد.

2. اين ولى الهى به حكم آيه(وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا)(1) پيوسته به وظيفه هدايت خود مشغول بوده، چيزى كه هست به جاى جامعه سازى به فردسازى پرداخته است.

در ضمن مى رساند كه ولى زمان، گاهى دعوت عمومى دارد و گاهى دعوت خصوصى، گاهى از طريق جامعه سازى و هدايت عموم، انجام وظيفه مى كند و احياناً از طريق فرد سازى و هدايت آحاد، به وظيفه خطير خود قيام مى نمايد زيرا هرگز لازم نيست اولياء الهى همه وقت آشكارا به هدايت عمومى اشتغال ورزند، بلكه در امر هدايت تابع امر الهى بوده و در نحوه رهبرى از او الهام مى گيرند چنان كه مى فرمايد:(يَهْدُونَ بِأَمْرِنا).

3. اولياء الهى مرزهاى زمان و مكان را به اذن الهى درهم شكسته و آينده را با ديده دل مشاهده مى كنند چنان كه اين ولى از آينده كودك و پدر و مادر او آگاه گرديد.

4. اولياء الهى از قلوب و ضماير آگاه هستند چنان كه اين ولى خدا از تصميم فرمانرواى غارتگر آگاه گرديد. آن هم در لحظه اى كه كشتيبان و سرنشينان آن آگاهى نداشتند.

5. اولياء الهى تصرفاتى در نفوس و اموال مردم انجام مى دهند كه ديدگان عادى عمل آنان را مشاهده نمى كنند، همچنان كه اين ولى،كشتى را در برابر ديدگان كشتيبان، سوراخ كرد، و كودك را در برابر انظار مردم كشت در حالى كه مردم عمل او را نديدند تنها اثر عمل او را مشاهده كردند.

6. اولياء الهى در روى زمين، طبق مصالح افراد، تصرفاتى دارند و آن چنان نيست كه امامت و پيشوايى آنان براى مردم سودى نداشته باشد و هر امام و ولى غايبى، از اين طريق فيض خود را به امت مى رساند.

از اين بيان فشرده مى توان به مقام والاى ولايت پى برد و كسانى كه منطق قرآن را پذيرفته اند به بهترين وجه مى توانند از انتقادات و اشكالات كودكانه پاسخ بگويند.

ما از خداوند بزرگ خواهانيم كه ما را پيوسته مشمول الطاف بيكران خود قرار داده و پيوند معنوى ما را با اولياء خود استوارتر بفرمايد.

هرچه کمتر لذت بریم آسمانی تر می شویم.

کاری به کار آن نداشته باش تنها مشاهده اش کن و وجه الهی آنرا بفهم . با آن جاری شو

دروازه ورود به ملکوت همین جاست که مهر و مومش کرده اند در همین غذا و همسر و ... با لذت آنرا مهر کرده اند

مهرش را بردار تا الهی شده به ملکوت وارد شوی.

کلید یک چیز است قصد الهی داشتن و الهی شدن .

چگونه؟ آرامتر حرکت کن .

تا از اسارت حواس زمینی آزاد شوی .

در لذت حضور داشته باشد

با آرامش و تمرکز از دایره ی حواس فیزیکی بالاتر رفته به حواس متافیزیکی می رسیم .

آنگاه ملکوت یک شرب خوشمزه خواهیم دید که چقدر خوشمزه تر است

ای خدا سنگین دل ما موم کن    .................                          ناله ی مارا خوش و مرحوم کن  


خداوندا  دل سنگین و سخت ما را مانند موم نرم کن و ناله ی ما را دلنشین ساز و به مهرت آن را اجابت فرما

 


 

 

خدایا، به ما کمک کن اینقدر با  عشق درونمون یکی بشیم که از ما فقط اسمی باقی بمونه و بقیه اش، فقط، تو باشی!

 


خدایا!کمکمون کن تا تا به فطرت اصیل و پاکمون برگردیم و  عشق رو در درونمون زنده کنیم!

 

 


خدایا ، به ما کمک کن نگاهمان را چنان از  عشق پر کنیم که جز خیر و برکت ، نبینیم!

 


 پروردگار خوبیها! به ما کمک کن در ذهن و فکرمان که جایگاه توست، غیر از تو را راه ندهیم!

 


من زندگی را دوست می دارم

مرگ را  دشمن

وای! اما با که باید گفت این، من دوستی دارم

که به دشمن خواهم از او التجا بردن؟!

سرو هم سبز سر است ، هم ایستاده می میرد
و مپندار که از عشق گفتن ساده است
زنده به عالم سراغ ندارم که راز ناگفته عشق را به زبان رانده باشد و ...

باشلاندی حسین یاسی سس وئر بیزه یاعباس

باشلاندی حسین یاسی سس وئر بیزه یاعباس

عاشقلرین آقاسی سس وئر بیزه یاعباس

*****

اعلان عزا یعنی مظلوملاراسس وئر ماخ

عشق عالمی یاران مولایه نفس وئرماخ

نامحرمه یوخ ، عشقی ئوز اهلینه پس وئرماخ

ای عاطفه دریاسی سس وئر بیزه یاعباس

ای عاشق سرگردان معشوقی رضا ایله

آیری قاپیا گئتمه گل بوردا صفا ایله

گی قاره وی ور سینه اعلان عزا ایله

سسلن شرف الناسی سس وئر بیزه یا عباس

اعلان عزا یعنی غم دیللره اوت سالدی

ایام محرمده دنیانی نوا آلدی

دریا سو کنارینده شش ماهه سوسوز قالدی

باتدی قانا سقاسی سس وئر بیزه یاعباس

باران معرفت ز سحاب محرم است

آباد آن دلی که خراب محرم است

بوی گل و گلاب دهد روضه حسین

گل دیدگان و اشک گلاب محرم است

از هر دری گذر نتوان کرد بر بهشت

باب الحسین ادامه باب محرم است

جان یا علی بگو مهراس از یزیدیان

شور ولایت ارزش تاب محرم است

راس بریده برسر نی داد این پیام

قرآن کلام نور،کتاب محرم است

درقاب،عکسی از همه ماند به یادگار

تصویر ما همیشه به قاب محرم است

تنها نه این مباحثه سر لوح زندگی است

در قبر هم سوال جواب محرم است

پرسند اگر کویه،بگو کربلایی ام

قلبم هنوز در تب و تاب محرم است

بوید ملک ز سینه زوار و گوید آه

این بوی تربت است و تراب محرم است

بینی چو ازدحام جماعت عجب مدار

جبریل هم به فکرصواب محرم است

هشدار،زیر هر علمی سینه زن نباش

مخلوط چهره زیر نقاب محرم است

یک قوم کبریایی و قومی ریا یی اند

مشکل ،تمیز حب،زحباب محرم است

اخلاص ماندنی است ریاکار رفتنی استا

ایمان چوآب و کفر سراب محرم است

گفتم ولی مباد شوی غافل از کرم

روشن دل از فروغ شهاب محرم است

نامحرمان و اجنبیان کور خوانده اند

عباس ارزیاب حساب محرم است

دوستان در کربلا خوش انجمن دارد حسین

با کفن پوشان عاشورا سخن دارد حسین

از مدینه آمدو بستند راه کوفه را

کی رودبر کوفه در دلها وطن دارد حسین

کرده آن آزاده هفتاد و دوملت را اسیر

آشنای عشق ، هفتاد و دو تن دارد حسین

شهرت یوسف اگر پیچیده در کنعان و مصر

در همه آفاق بوی پیرهن دارد حسین

مادرش پیراهنی بر قامت آن یار بافت

تا نبیند خواهرش عریان بدن دارد حسین

این سیه پوشان همه دنبال یک پیراهنند

چون به روی خاک جسمی بی کفن دارد حسین

تا قیامت استوار است این علمهای سیاه

زیر هر پرچم هزاران سینه زن دارد حسین

یکی از پرهیزها این ایست که دشمن درست نکنیم و با کسی دشمنی نکنیم

عیب او عشق است 

مردمی یعنی فضا داری یعنی با مردم تا کردن

مشاهده کننده جنس مشاهده شونده را تعیین می کند

 

 

شیطان

شیطان سگ درگاه اوست . وظیفه اش دور نگه داشتن اجنبی ها از درگاه اوست . هرگاه اهل این بارگاه شدیم از این درگاه عبور می کنیم .

لذت

هرچه کمتر لذت بریم  آسمانی تر می شویم.

کاری به کار آن نداشته باش تنها مشاهده اش کن و وجه الهی آنرا بفهم . با آن جاری شو

دروازه ورود به ملکوت همین جاست که مهر و مومش کرده اند در همین غذا و همسر و ... با لذت آنرا مهر کرده اند   

مهرش را بردار تا الهی شده به ملکوت وارد شوی.

کلید یک چیز است قصد الهی داشتن و الهی شدن .

چگونه؟ آرامتر حرکت کن  .

تا از اسارت حواس زمینی آزاد شوی .

در لذت حضور داشته باشد

با آرامش و تمرکز از دایره ی حواس فیزیکی  بالاتر رفته  به حواس متافیزیکی می رسیم .

آنگاه ملکوت یک شرب خوشمزه خواهیم دید که چقدر خوشمزه تر است

محرم

ایام گذشت و خبر از یار نیامد
بر زخم دل فاطمه غمخوار نیامد
چند روز دگر مانده که با ناله بگوییم
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
بر سینه زنان ، گریه کنان باز بگوییم
سقای حسین ، سید و سالار نیامد


فکر

واقعیت این است که  فکر مسئله است

یک فکر آگاهانه کثیف نمی تواند با روزه داری نظیف شود

تعدیل در رژیم اثری بر آن ندارد

نفس اماره فکر ریشه کن نمی شود مگر فقط با خود آزمایی شدید و جدی ، تسلیم به خدا و بالاخره خوش نیتی

ولی ارتباط کاملی بین فکر و بدن  وجود دارد ، و فکر بدنی همیشه در جستجوی لذایذ و تجملات است.

برای از میان برداشتن این تمایل خودداری غذایی و روزه داری لازم به نظر می رسد.

روزه

روزه داری  بی ثمر است مگر اینکه به وسیله اشتیاق مدام برای امساک نفس تقویت و همراهی شود

و اگر روزه داری جسمی با روزه داری فکری همراه نباشد ناگزیر به ریاکاری و بلا و مصیبت ختم می شود

حیوان طبیعتا از خودداری آگاه نیست

بشر

به آن علت بشر است که قادر است

و فقط تا جایی که خودداری دارد انسان باقی می ماند

به هیچ وجه امر آسانی نیست

با خودداری بدنی آغاز می شود

ولی آنجا به  پایان نمی رسد

کمال آن حتی افکار ناخالص را هم رفع می کند

حتی خواب لذت بردن  از اشتهای جسمانی را هم نمی بیند

برای دستیابی به تسلط کامل بر افکارم که کاملا ضروری است راه درازی در پیش دارم

بدون تسلیم بی قید و شرط به مرحمت او    تسلط کامل بر افکار  غیر ممکن است

برای یک لیوان آب یک غذای خوب بده

در مقابل درود محبت آمیز با شوق و ذوق تعظیم کن

در مقابل یک پول سیاه تو طلا ببخش

اگر زندگیت نجات داده شد زندگیت را دریغ نکن

برای سخنان و اعمال عاقلان  اهمیت قائل باش

هر خدمت کوچکی را ده چندان تلافی کن

ولی مثل  یک انسان شریف حقیقی همه افراد را یکی بدان

و در تلافی هر بدی با خوشوقتی نیکی کن

سکوت، یعنی

گفتن در نگفتن،

یعنی مقابله با شهوت رام نشدنی حرف،

یعنی تمرین برگشتن به دوران جنینی

و شنیدن انحصاری لالائی قلبِ مادر

در تنهائی محض.

تعمق

آنچه از مراقبه ی خالی ذهن بیشتر اثر دارد تعمق است .

تعمق این است که از خداوند میپرسیم: خدایا معنی این جمله چیست ؟  

یا خدایا چرا آن مسئله  آن طور  شد ؟ ویا خدایا مشکل کار من در کجاست؟

چه درس را باید بگیرم ؟ ..... وآنقدر تعمق( گدایی ) می کنیم که به نتیجه برسیم.

 

رنجیدن علامت بقا نفس است . نفس به طرز مخفیانه ای  دارد  به حیاتش ادامه می دهد. پس اگر از چیزی رنجش پیدا می کنید بدانید نفس از اینجا جوانه زده است .