به باران می نگرم غمم شکل می گیرد!
به گذشته های با او بودن و فرداهای بی او می اندیشم
خاطره ها به ذهنم باز می گردند
در هوای نمناک و باران زده و بوی خاک...
در پاییزی ترین سال زندگیم
صورت نجییبش در ترکیب باران و حسرت ها مجسم می شود
دلم می گیرد
پارسال بود یا دیروز؟
زمان گذشتنش یک سال می شود اما خاطره اش همین دیروز گذشت
و الان باز با خاطره اش بازگشته
مدت ها به صورتش به دقت نگاه می کردم و خیره ماندم
می خواستم خطوط چهره اش را بخاطر بسپارم
لحظه ای نگاه حریص من که بر صورتش چنگ می انداخت، با نگاهش تلاقی کرد
نگاهم را فهمید
با حالتی ک می خواستم غم و بغضم را پنهان کنم
گفتم : تا کی دوستم داری؟
صدایش لرزید
او هم ب سختی خود را کنترل کرد از اشک و بغض ...
دستش را گرفتم و دستم را می فشرد
گفت : تا وقتی وق تی نفس دارم
هر دو با اشک حلقه شده در چشم می کوشیدیم لبخندی بزنیم
باز نم نم باران
هوا پر شده بود از وداع و قول و قسم
از حرف های نگفته دوست داشتن، از نفس زدن ها ...
پلک های خیره شده اش به من مرتب برهم می خورد
می دانستم دیگر تاب ندارد
انگشتانمان ب گرمی در هم افتادند و به آرامی از هم گسستند
چقدر دوست داشتم
سالها ن بیشتر، کاش اون لحظه تمام نمی شد
کاش دستاش مال من می بود
و من مثل اینکه دنبالم کرده باشند
بی آنکه سربرگردانم رفتم
ده متر نرفته بودم ک بِ
یک باره هوس کردم سرم را برگردانم
مدتی نگاهش کردم
ثابت و ساکن مانده بود
گویی تمام بدنش قندیل بسته بود
قندیل عشق
من او را می دیدم و او نمی دید
می دانستم ک دارد چه می کشد
چون خودم هم بار سنگینی را تا مرز ترکیدن با خود داشتم
اما هر کدام ب نحوی
چقدر خوب بود اگر می شد جور دیگری ب پایان برد قصه دوست داشتن را...
خداوند فقط آنهایی را کمک میکند که به خودشان کمک میکنند .:: باب پراکتور ::..
رفتار شما زاییده فکر شماست، بیاموزید هر روزه سؤالاتی از خود بکنید که به شما قدرت ببخشد.
مثال:
امروز چه کار کنم که خوشحالتر از دیروز باشم!؟
چطور میتوانم در کارم موفقتر باشم!؟ و ...
مبدع فیزیک کوانتوم (هایدل برگ) میگوید:طبیعت قفل رازهای خود را تنها برای کسانی میگشاید که از او سؤال کنند. از این جمله زیبا میشود این چنین برداشت کرد که برای رسیدن به اهداف، موفقیتها و ... همواره از سؤالات خوب در برخورد با مسائل استفاده کنیم، ذهن به آسانی با چنین رفتارهایی شرطی شده و آمادگی پیدا کردن بهترین جوابها را دارد. فکر ما در هر لحظه تنها متوجه چیزهایی خواهد بود که در نظرمان از ارزش بیشتری برخوردار باشد.
اما کسان بسیاری هستند که ذهنشان را با سؤالاتی از گذشته خودشان پر میکنند دقت کنید گذشته ای که رفته!!!! و هیچ سودی ندارد جز این که به عنوان یک منبع اطلاعاتی به آن نگاه کرد و از آن درس گرفت و آینده را درخشان کرد.
عنوان وبلاگ جمله زیبایی از آنتونی رابینز Anthony Robbins هست که من این جمله را الگوی خودم قرار دادهام:
» در معادله زندگی آینده هیچ گاه با گذشته برابر نیست «
سادهترین معنی که میشود از این جمله فهمید این است که من، من 2 دقیقه پیش نیستم من پارسال نیستم گذشته با گذشته رفته و من الان میتوانم هر کاری بکنم و به هر آنچه میاندیشم برسم (اگر ایمان داشته باشم).
توجه داشته باشید که مغز، خودانگارهء شما را (تصوری که فرد از خویشتن دارد) چه حقیقت داشته باشد چه نداشته باشد تایید خواهد کرد. پس میتوان از خودانگاره خویش یک فرد ایده آل ساخت و بعد همین تصوری را که از خویش داریم در زندگی روزمره شکوفا کنیم اما چطور؟؟؟؟
به طور خلاصه:
-1نظریه یا فرضیه ای قدرتمند و نیروبخش در رابطه با خود بساز
-2ذهن خود را نسبت به باور جدید با خوشی مرتبط کن *
-3با فکر کردن به عقاید جدید و حس کردن نتایج شیرین حاصل از آن
ذهن را نسبت به باور یا فرضیه جدید شرطی کن
.
* انسان
یا برای لذت یا برای فرار از یک درد و ناراحتی به انجام کارها میپردازد. یعنی
آنقدر باور جدید را با خوشی مرتبط کن که احساس خوشحالی کنی یا آنقدر عدم وجود باور
جدید را با ناراحتی زیاد. فکر کن در چند سال آینده زندگیات هستی و اگر این باور
خوب را به وجود آورده ای چه نتایجی دارند و اگر باور جدید را در زندگیات نیاورده
ای؟ این احساسات را خوب درک کن تا ذهن نسبت به آن شرطی شود.
مطمئن باشید ایمان و عقیده کامل
در هر کاری نتیجه بخش خواهد بود.
.
«ذهن به تنهایی و در جای خودش میتواند از بهشت، جهنم و از جهنم، بهشت بسازد».:جان میلتون.:
خدای مهربان کسی است
که نه در هفت طبقه آسمان می گنجد
و نه در طبقات زمین
اما در دل آدمی می گنجد !!
پس هیـچ وقت دل♥ کسی را نشکن.
«زوربای یونانی»
اولین روزی که با مهرت
سکوت دلم راشکستی خوب به یاد دارم
آن روز خداوند شاهدی بود به محبت تو نسبت به من
و من با نیت آسمانی وضوی آرزو ساختم
سجادهء امیدم را بر صفا و صمیمیت تو پهن کردم
و حال من گرم از بزرگترین گنجینه دنیا هستم
و آن گوهر نایاب صداقت توست.
(s.f)
وقتی تو نیستی بی تاب آمدنت هستم
آنگاه که می آیی نگران رفتنت
و هنگامی که می روی در آرزوی باز آمدنت
پس بیا و بمان که بی تابانه در آرزوی توام!
نغمه های رامشگر وحید لرستانی