تا به حال شده دلت بخواد زمین و زمان متوقف بشن تا نگاهی که به تو خیره شده لحظه ای بیشتر باقی بمونه!؟
نقاش نیستم ولی تمام لحظات بی تو را درد میکشم ...
کاش میشد برخی از خاطرات را هم ساعت 9 شب دم در گذاشت ...
اشکهایم هم شبیه تـــــــو شدهاند گریه که میکنم نمیآیند ...
خــــدایا همه از تو میخواهند ...بدهی! من از تو میخواهم... بگیری!
خـــــدایا این همه حس دلتنگی را از من بگیر!
خیال خراشیدهام تاول زد دیگر نمیتوانم پا به پای نبودنهایت بیایم ...
گر شب زنده داری خواهی انگشتت را بِبُر، دلم بریده شد برای همیشه بیدار بودنم به یادتو ...
خستهام از این خیابانها که هرچى پرسه میزنم به بهار نمیرسد و این تقویم لعنتى که گم کرده است فصلى را به نام تو...
غم، دانه دانه میافتد روی صورتم شور است طعم نبودنت ...