در معادله زندگی آینده هیچ گاه با گذشته برابر نیست

در معادله زندگی آینده هیچ گاه با گذشته برابر نیست

..:: راز، موفقیت، شادکامی، قانون جذب، قدرت ::..
در معادله زندگی آینده هیچ گاه با گذشته برابر نیست

در معادله زندگی آینده هیچ گاه با گذشته برابر نیست

..:: راز، موفقیت، شادکامی، قانون جذب، قدرت ::..

درباره زیگموند فروید

زیگموند فروید ( 1856 - 1939)

زیگموند فروید در 6 مِی 1856 به دنیا آمد و در 23 سپتامبر 1939 از دنیا رفت.

صرفنظر از درستی یا نادرستی نظریه‌های فروید، بدون هیچ تردید او تاثیر فوق‌العاده‌ای بر رشته روان‌شناسی گذاشته است. کارهای او این عقیده را تقویت کرد که تمام بیماری‌های ذهنی، علل فیزیولوژیکی ندارند. کارها و نوشته‌های فروید به درک امروزی ما از شخصیت، روان‌شناسی بالینی، رشد انسان و روان‌شناسی نابهنجاری کمک شایانی نموده است.

فروید همچنین بر روی روان‌شناسان معروف دیگری از جمله آنا فروید، ملانی کلاین، کارن هورنای، آلفرد آلدر، اریک اریکسون و کارل یونگ تاثیر گذار بوده است.

خانواده فروید، هنگامی که او جوان بود، از لایپزیک در آلمان به وین نقل مکان کردند و او بیشتر عمرش را در همین شهر گذراند.

او پس از گذراندن دوره دکتری پزشکی در دانشگاه وین به عنوان پزشک عمومی به کار مشغول شد و احترام خاصی در جامعه به دست آورد. فروید در خلال کارهای پژوهشی‌اش با ژان‌مارتین شارکو، عصب‌شناس فرانسوی، به نوعی اختلال هیجانی به نام هیستری علاقه‌مند شد. سپس فروید و دوست فرانسوی‌اش و دکتر ژوزف بروئر، درمان یک بیمار که به نام «آنا اُ» شناخته می‌شود و در واقع خانمی به نام برتا پاپن‌هایم بود را شروع کردند. عوارض او شامل سرفه‌های عصبی، بی‌حسی و فلج بود. در طول درمان، او چند حادثه آسیب‌زا را در زندگی گذشته‌اش به یاد آورد که فروید و بروئر اعتقاد داشتند در بیماریش دخالت دارند.

دو پزشک چنین نتیجه‌گیری کردند که مشکلات آنا علت جسمی ندارد و گوش‌دادن به صحبت‌های او اثر آرام‌بخشی در عوارض او داشت. فروید و بروئر برپایه کارهایی که با آنکردند در سال 1865 کتاب «مطالعاتی در هیستری» را انتشار دادند. روش درمان آن‌ها به نام «گفتار درمانی» معروف شد و نخستین نمونه از درمان هیستری از طریق استفاده از تخلیه هیجانی ( catharsis ) بود. کتاب‌های بعدی فروید «تعبیر رویا» (1900) و «سه مقاله در نظریه جنسیت» (1905) بود. با وجودی که این کارها معروفیت جهانی یافت امّا نظریه مراحل رشد روانی- جنسی او برای مدّت‌های طولانی موضوع بحث و انتقاد بوده است. هر چند به نظریه‌های فروید غالباً با شک و تردید نگریسته می‌شود امّا تاثیرات کارهای او بر روان‌شناسی و برخی رشته‌های دیگر تا به امروز ادامه داشته است. از او به عنوان بنیانگذار روانکاوی نام برده می‌شود.

 آثار
تعبیر خواب ( 1900 )
توتم وتابو (۱۹۱۳)
روان‌شناسی گروه و تحلیل من (۱۹۲۱)
تمدن و گله‌مندان از آن (۱۹۳۰)
بررسی رفتارهای جنسی
آسیب شناسی زندگی روزمره
وقتی فروید بر روی نیمکت روان کاوی قرار می‌گیرد.


احساسات و تفکراتی که مانع تصمیم گیری صحیح می شوند


1- انتظار و پیش بینی شکست در همان ابتدای تصمیمی گیری که میتواند به علت اعتماد بنفس و عزت نفس پایین فرد باشد.

2- تحت سلطه زیردست و یا مافوق قرار داشتن، که تصمیم نهایی از جانب آنها اتخاذ و دیکته میشود.

3- میل به اثر پذیری و پیروی از افکار، ایده ها و اصول دیگران.

4- تمایل فرد به احساس نا امیدی و تسلیم شدن زود هنگام در مقابل کوچکترین و کم اهمیت ترین موانع.

5- خودبینی، خودمحوی و یا غرور اجازه نمیدهد شخص اندرزهای دیگران را بجوید.

6- نیروی اراده ضعیف و سست و یا ساختار ذهنی مردد و متزلزل.

7- میل به تردید و دودلی مزمن که ممکن است به علت تجارب گذشته زندگی باشد.

8- عقده خود کم بینی و تمایل به تردید در تواناییهای فردی.

9- فقدان تعادل ذهنی، بی ثباتی اندیشه و دمدمی مزاجی.

10- تهییج و برانگیختگی مفرط، تحریک پذیری و نابردباری.

11- رویکرد بد بینانه به زندگی.

12- عادت به پشت گوش اندازی، تعلل و عذر تراشی بمنظور افکندن بار مسئولیت و پیامدها به دوش دیگران.

13- رفتار خشمگینانه و نفرت آمیز.

14- عدم برخورداری از استقلال اندیشه و تصمیم گیری که در آن فرد برای اتخاذ هر تصمیمی نظرات دیگران را جویا میشود.

15- رفتار تملق آمیز و یا گریز از معضلات زندگی.

16- رفتار وسواسی.

راهبردهای اجتناب از تصمیم گیری:

1- توسل به غیر: مثل توسل به طالع بینی، کف خوانی، چهره شناسی، رویاها و تعبیر آنها، نگاه کردن به ستاره ها، تله پاتی، رنگها، فالگیر ها و رمال ها. به یاد داشته باشید که بخت و اقبال از آن افراد با جسارتی است که تصمیمات خوب و درستی را اتخاذ میکنند.

2- امیدهای کاذب: امید به وقوع پیوستن چیزی که ما هیچگونه کنترلی بر آن نداریم. مثال: امید دربه زمین نشستن بی خطر هواپیما در حالی که شما تنها مسافر هستید ونه خلبان. امید کاذب و  ترس دو روی یک سکه میباشند. ما تنها میتوانیم مطابق با امیدهای تحت کنترل خود و اطمینان از پیامدهای آنها به خود ودیگران وعده دهیم.

3- نیندیشیدن به آن: تصمیم گیرندگانی که منتظر از راه رسیدن یک ناجی هستند. یا باید تصمیم گرفت و وارد عمل شد و یا به پشت تکیه زد و به امید یک معجزه بود. اعجاز ها فوق العاده هستند، اما در عین حال بسیار غیر قابل پیش بینی. بی اعتنا بودن نسبت به مشکلات موجود، بی گمان سبب از کنترل خارج شدن آنها و سرایتشان به تمام جوانب زندگی خواهد شد.

4- مرجع قرار دادن اطلاعات ناقص: اهمیت بخشیدن نامتناسب به برخی اطلاعات عوض صبر کردن به قدر کافی و دستیابی به تمام اطلاعات.

5- ترس از متضرر شدن: تکرار یک تصمیم واحد به علت آنکه "شما در آن بسیار سرمایه گذاری و هزینه کرده اید و قادر نمی باشید آن را رها کرده و یا تصمیم دیگری اتخاذ کنید."

6- جستجوی شواهد و مدارک تایید کننده: تمایل به جستجوی اطلاعاتی که حمایت کننده انتخاب اولیه  بوده و بی اهمیت دانستن شواهد مخالف.

7- برای معجزه دعا کردن:مردم معمولا برای وقوع معجزه دعا میکنند. تمام دعاها چنین مضمونی دارند: "خدای بزرگ کاری کن که دو دو تا چهار تا نشود" هر قدر اوضاع وخیم تر میشود، مردم بیشتر دعا میکنند و به  بدترین و وخیم ترینها دست می یابند. البته این بدین معنی نیست که دعا بی تاثیر است اما توسل مطلق به دعا نا معقول است.

8- اطمینان مفرط به تواناییهای فردی: این امر باعث میشود شما خوشبینانه تصمیمات پر ریسکی را اتخاذ کنید. باور کردن و خوشبین بودن نسبت به هرچیز و یا تردید داشتن و بدبین بودن نسبت  به هر چیز، هر دو به یک اندازه راهبردی راحت طلبانه هستند. با توسل به هر کدام از آنها ما خود را از اندشیدن معاف میکنیم.

9- بیش از حد محتاط بودن:کنجکاوی زیاد و طولانی برای به تاخیر انداختن تصمیم گیری. چنانچه شما خیلی محتاط باشید، محتاط بودن تمام مشغولیت ذهنی شما خواهد شد، که بی تردید باعث اختلال در تصمیم گیری شما میشود. تردیدهای ما، با هراساندن ما و متعاقد ساختن ما به عدم تصمیم گیری بزرگترین خائنین ما بوده و باعث از دست رفتن فرصتها می گردند. دودلی و بی عزمی یک عامل ناتوان کننده است.

10- به دوش دیگران انداختن: انتقال بار مسئولیت تصمیم گیری به دوش دیگران. عدم تصمیم گیری شخصی به این علت که چنانچه کارها بدرستی پیش نرفت فرد دیگری را مقصر معرفی کرده  و مورد ملامت قرار دهد. مثلا فرد ممکن است برای گریز از مشکلات زندگی تن به ازدواج دهد تا همواره همسر خود را  به خاطر ناملایمات زندگی سرزنش کند.

11- تن به شکست دادن: اعتقاد فرد به اینکه گزینه های وی از پیش مقدر و توسط تقدیر رقم خورده و محکوم به شکست میباشد. و بر مبنای آن باور نادیده گرفتن سخت کوشی و نقش افکار و تصمیم گیریها.

12- افکارهای دوم: افکاردوم بیش از موانع طاقت فرسا و شرایط دشوار میتوانند تصمیمات سودمند را عقیم سازند. کوچک شمردن اعتبار و اصالت خود و  پذیرش افکار و عقاید دیگران نوعی سوء استفاده  شیطانی، گمراه کننده و ظریف  از خویشتن است.

13- تشکیل کمیته و شورا: معمولا شوراها با حضور کارشناسان برگزار نمیشود و هدف آن هم اندیشی نبوده بلکه  سلب مسئولیت فردی است. چنانچه تصمیم کمیته نتیجه بخش باشد تمام اعضاء شورا به خود مباهات خواهند کرد، اما درصورتی که تصمیم اتخاذ شده نادرست و بی نتیجه باشد همه اعضای کمیته خواهند گفت که: "این تصمیم من تنها نبوده بلکه تصمیم کمیته بوده است." به خاطر داشته باشید که، همواره کارهای بزرگ توسط افراد منفرد محقق گردیده و نه کمیته ها و شوراها.

14- ناتوانی در شناخت مسئله: این بی گمان به یک راه حل غلط منتهی میشود. با عدم شناخت درست مشکل، هر راه حلی لاجرم نادرست خواهد بود.

15- ناتوانی در درک مسئله:به علت تجزیه تحلیل غیر معقول، تعلل، طفره رفتن، فقدان حساسیت و یا فقدان تمرکز باعث ناتوانی در درک مشکل میشود.

16-تصمیم گیری بر اساس دانش و خرد عمومی و یا گپ های دوستانه بی تردید نادرست خواهد بود.

17- اطلاعات: عدم گردآوری اطلاعات معتبر و موثق، تصمیم گیری را دچار مشکل خواهد کرد. اما معمولا افراد ابتدا تصمیم میگیرند و سپس به دنبال اطلاعاتی میگردند که تصمیم آنها را تایید کند.

18- نمادین بودن تصمیم: شخص بسیار برای اتخاذ یک تصمیم و خط مشی تلاش میکند اما در به اجرا درآوردن آن بی تفاوت است.

19- تقلید کردن:برخی افراد هنگامی که با سوالاتی نظیر "چه باید بکنم" و یا "چگونه باید زندگی کنم" تنها کورکورانه از دیگران پیروی کرده و هرگز مخالفت نمیکنند.

20- دغدغه های پس از تصمیم گیری: اغلب افراد پس از تصمیم گیری جنبه مثبت تصمیم خود را برجسته ساخته و جنبه مثبت گزینه های مطرود شده را نادیده گرفته و انکار میکنند.

21- اسناد موفقیتهای خود به مهارتها، استعدادها و سخت کوشی و شکستهای خود به نیروهای خارجی اجتناب ناپذیر (شرایط و یا تقدیر). و اتخاذ رویکردی عکس آن برای توفیقات و شکستهای دیگران.

22- ما تمایل داریم نخستین آلترناتیوی (گزینه) که به نظر موثر و عملی می آید را بپذیریم و از لحاظ کردن گزینه های دیگر صرفنظر میکنیم.

23- محافظه کاری و ایستایی: عدم تمایل به تغییر الگوهای افکار در مواجهه با اوضاع کنونی. افکاری که ما در گذشته به آنها خو گرفته ایم .

24- محدودیت های تجربی: عدم تمایل و ناتوانی در نگریستن به ورای گستره  تجارب گذشته یمان و رد ناشناخته ها.

25- تفکر آرزومندانه: میل داریم که به مسایل به دید مثبت نگاه کرده و آنطور که دوست داریم  به وقوع بپیوندند، بیاندیشیم. که باعث تحریف ادراک و اندیشه ما میشود.

26-ناهمسانی در اعمال معیارهای تصمیم گیری در شرایط یکسان.

27-تعصب و درک گزینشی موجب تحریف تصمیم گیری خواهند شد.

28-ترس از اتخاذ تصمیم غلط و پیامدهای آن.

مراحل تصمیم سازی:

مرحله اول- تصمیمی که قصد دارید اتخاذ کنید را شناسایی کنید. شما در می یابید که باید تصمیم بگیرید. آگاهی شما ممکن است از چیزهای گوناگونی سرچشمه گرفته باشد. باید بکوشید بطور روشن ماهیت تصمیمی که میخواهید اتخاذ کنید را معین کنید.

مرحله دوم- گردآوری اطلاعات مرتبط.اغلب تصمیم ها نیاز به جمع آوری اطلاعات مربوط به خود را دارد. باید بدانید که به چه اطلاعاتی نیاز داردید. بهترین منبع اطلاعاتی کدام است و چگونه باید به آنها دسترسی پیدا کنید. برخی از اطلاعات با تجزیه تحلیل خویشتن و برخی از منابع خارجی همچون کتاب، افراد و غیره تامین میگردند.

مرحله سوم- آلترناتیوها (گزینه ها) را شناسایی کنید. از طریق فرایند گردآوری اطلاعات، شما احتمالا دو یا چند مسیر کنش را شناسایی خواهید کرد. همچنین شما میتوانید از قوه مخیله و اطلاعات در دست استفاده کرده و آلترناتیو های جدیدی را خلق کنید.

مرحله چهارم- شواهد را بسنجید. از اطلاعات و هیجانات بهره گرفته تا بتوانید تجسم کنید، چنانچه هر کدام از آلترناتیو ها به مرحله اجرا درآید، چگونه خواهند بود. شما بایدارزیابی کنید که آیا نیازی که در مرحله نخست شناسایی کرده اید به کمک هر کدام از آلترناتیوها حل خواهد شد و یا خیر. سرانجام شما قادر خواهید بود تا آلترناتیوهای موجود را به ترتیب اولویت طبقه بندی کنید.

مرحله پنجم- از میان آلترناتیو ها یکی را برگزینید. پس از آنکه تمام شواهد را ارزیابی کردید شما قادر خواهید بود تا آلترناتیوی که مناسب شماست را انتخاب کنید. همچنین میتوانید ترکیبی از آلترناتیوها را برگزینید.

مرحله ششم- در این مرحله برای اجرایی ساختن آلترناتیو منتخب خود دست بکار شوید.

مرحله هفتم- تصمیم و پیامدها را مرور کنید. نتایج تصمیم خود را تجربه کنید و ببینید آیا آن آلترناتیو در حل مشکل شما را یاری کرده یا خیر. چنانچه پاسخ مثبت بود تصمیم خود را حفظ کنید و گر نه بایستی مراحل خاصی از قرایند فوق را از سر بگیرید.

چند نکته در رابطه با تصمیم گیری:

1- تصمیم گیری یک فرآیند است و نه یک رخداد ایستا. ما همواره با دستیابی به اطلاعات تازه میتوانیم تصمیمات خود را بازبینی و بازسازی کنیم.

2- تفاوت بارزی میان تصمیم و پیامد وجود دارد.شما ممکن است  بر مبنای اطلاعات در دسترس تصمیم خوبی را اتخاذ کنید اما باز به نتیجه بدی برسید. تصمیم تحت کنترل شماست اما پیامد خیر. تمام تصمیمات مشمول این عنصر ریسک و اقبال است.

3- شما ممکن است برای دستیابی به اطلاعات با دیگران مشورت کنید. اما در نهایت این شما هستید که باید برای خود تصمیم بگیرید. اما بهتر است با بیش از یک منبع انسانی مشورت کنید تا اطلاعات شما سودار و تعصب آمیز نباشد.

چه زمانی نبایستی تصمیم گیری کرد:

1- مواقعی که هیجانات در اوج خود هستند (ترس، خشم، اندوه، اضطراب و سرخوشی) نبایستی اقدام به تصمیم گیری (به ویژه تصمیمات منفی) کرد. چراکه تصمیماتی که حین این شرایط اتخاذ میشود نتیجه تفکر متمرکز و منطقی نمیباشند. صبور باشید و در آرامش خاطر تصمیم گیری کنید.

2- هرگز صرفا به خاطر انتقام گیری و یا صدمه زدن به شخصی تصمیم گیری نکنید.

3- هرگز مشکلی را با ایجاد یک مشکل تازه حل نکنید. برخی اوقات در مواجهه ناکامیهای عمیق ناشی از مشکلات دشوار فرد ممکن است با ایجاد مشکلی بزرگتر، مشکل  فعلی خود را حل نماید. مثلا شخص جای رویارویی  شجاعانه با مشکلات به مصرف الکل روی می آورد. همانطور که الکل میکروبها را نابود میکند، شان انسانی فرد را نیز نابود می سازد. هر راه حلی ممکن است یک مشکل تازه باشد .


چگونه می توان با اعتماد به نفس به موفقیت رسید

اعتماد به نفس واژه آشنایی است که در بسیاری از کتب، سخنرانی ها و حتی در پند و اندرزهای حکیمانه قدما و بزرگان، از آن به عنوان یکی از مهمترین ارکان موفقیت نام برده شده است، اما از خاطر نبریم که اعتماد به نفس تنها یک واژه نیست، بلکه اهرم قدرتمندی است که با به کارگیری آن، می توان دشوارترین کارها را سهل و آسان کرد.


حال این سؤال مطرح می شود که چگونه می توانیم این اهرم نیرومند را در اختیار خود و دیگران قرار دهیم؟ و اصولاً این عامل مهم و شالوده موفقیت چگونه تضعیف یا تقویت می شود؟می توان از جنبه های مختلفی به تجزبه و تحلیل این موضوع پرداخت اما فصل مشترک در همه موارد این است که عمده این نیرو توسط محیط و عوامل محیطی به ما منتقل و یا از ما گرفته می شود. شکست های پیشین، ناکامی ها، بازخوردهای منفی، عدم آگاهی اطرافیان در راهنمایی ها و اظهاراتشان، کاهلی و سستی، اراده ضعیف و در مواردی ایده آل گرایی برخی از والدین را نیز می توان به عنوان عوامل مؤثر در کاهش اعتماد به نفس و عدم موفقیت برشمرد.

به عنوان مثال برخی از خانواده ها با حمایت های نابجا و غیرضروری از فرزندانشان، آنان را متکی و وابسته بار می آورند که در این صورت فرزندانشان در صورت لزوم قادر به تصمیم گیری و اقدام مناسب نخواهند بود و همچنین در پاره ای از موارد از هراس این که فرزندانشان مرتکب اشتباه نشوند و یا وظایفشان را کامل و صحیح انجام ندهند، مسئولیت های محوله آنان را خود یک تنه متقبل می شوند و حتی در مواردی تکالیف و کار دستی هایی که جهت رشد خلاقیت و نوآوری در برنامه های درسی دانش آموزان گنجانیده شده، توسط والدین انجام می شود، غافل از این که همان گونه که جسم ما برای حفظ سلامتی نیاز به ورزش و تمرین دارد، ذهن نیز برای رشد و تعالی و تقویت خلاقیت، نیازمند تمرین و ممارست های خاص خود است. گاهی نیز عکس العمل ها و رفتارهای نسنجیده و نابخردانه خودمان، منجر به عدم موفقیت می شود که یکی از پیامدهای آن، کاهش اعتماد به نفس است.بدیهی است که همه ما می خواهیم در عرصه رقابت های زندگی در انجام ساده ترین کارها تا دشوارترین شان سربلند و موفق باشیم و قطعاً اگر بدانیم مسیری که برای رسیدن به اهداف مان انتخاب کرده و در آن گام نهاده ایم، به مقصد دلخواه ما ختم نمی شود، هرگز از آن عبور نخواهیم کرد. در محیط کار نیز مسئولین و مدیران می توانند نقش کلیدی در یافتن میانبرهای موفقیت و تقویت عوامل مؤثر در آن، از جمله ایجاد اعتماد به نفس در افراد داشته باشند. به طور یقین اگر دانش، تخصص و علائق کارمندان در کار روزمره آنها نقشی ایفا نکند و مسئولیتی که به آنان واگذار می شود، با توانایی های جسمی و فکری آنها تناسب چندانی نداشته باشد، علاوه بر این که آن کار به طرز مطلوبی انجام نخواهد شد، در درازمدت نیز به سرکوب شدن استعدادهای آنان، نارضایتی کارفرما، تحقیر، تنبیه و در نهایت احساس شکست و خدشه وارد شدن به اعتماد به نفس افراد می انجامد.معمولاً این گونه به نظر می رسد که منظور از عدم تناسب توانایی های افراد با وظایفشان، محول شدن وظیفه ای به آنان بیش از توان و طاقتشان است. اما مدیر خردمند، ظاهربین نیست و با درایت و فراست دریافته است که گاهی عکس این قضیه هم صادق است و با محول کردن کارهای بسیار ساده و تکراری به افراد سخت کوش و مبارزه طلب، شایستگی های آنان در هم شکسته و میل تلاش در آنان از بین می رود.

عامل مهم دیگری که در این مقوله باید مورد توجه قرار گیرد، این است که گاهی شناخت دیگران و حتی خودمان از خود واقعی مان بسیار اندک است و در شرایطی، تنبلی را از عدم اعتماد به نفس تمیز نمی دهیم و زمانی که توسط دیگران ارزیابی می شویم، علل اصلی شکست هایمان را عدم اعتماد به نفس تلقی می کنند، در حالی که شاید اگر همان کار با برنامه ریزی، پشتکار، دقت و حوصله انجام می پذیرفت، هرگز به شکست منجر نمی شد.

حال برای جلوگیری از موارد یاد شده و دیگر موارد مشابه، می توان لااقل ۶۰ راه کار را به عنوان گام هایی مؤثر در تقویت اعتماد به نفس و کسب موفقیت در نظر داشت:

  ادامه مطلب ...

آرامش و خلاقیت

یکی از شرایط‌ لازم‌ برای‌ پدیدار شدن‌ افکار نو،وجود آرامش‌ برای‌ مغز است‌. این‌ عضو اسرارآمیز در دریای‌ آرامبخش‌ درون‌ آدمی‌ می‌تواند با قلاب‌ خویش‌ به‌ جست‌وجوی‌ افکار نو پرداخته‌ و به‌ سوی‌ خلاقیت‌ حرکت‌ کند. انسان‌ها در یک‌ محیط‌ به‌ دور از اضطراب‌ و تنش‌،فرصت‌ لازم‌ را می‌یابند که‌ بهتر تفکر کنند و برعکس‌،در یک‌ محیط‌ پرتنش‌ که‌ ابرهای‌ نگرانی‌ و بدبینی‌ حضور دارند...

مغز ،تمامی‌ انرژی‌ خویش‌ را برای‌ حفظ‌ و موجودیت‌ صاحب‌ خود به‌ کار می‌برد و دیگر مجالی‌ برای‌ اندیشیدن‌ نخواهدداشت‌ به‌ همین‌ خاطر لازم‌ است‌ انسان‌ها بکوشند در جامعه‌ شرایطی‌ پدید آید که‌ در بستر آن‌ مغز بیندیشد و تکامل‌ یابد و سبب‌ساز افکار نو شده‌ و شرایط‌ برای‌ سازندگی‌ در جامعه‌ مهیا شود.
با افزایش‌ سپرده‌گذاریهای‌ اخلاقی‌ می‌توان‌ شرایط‌ را برای‌ شکل‌گیری‌ یک‌ محیط‌ آرامبخش‌ در جامعه‌ فراهم‌ کرد. هنگامی‌ که‌ در یک‌ بانک‌ سپرده‌گذاری‌ مالی‌ می‌کنید،پول‌ را از خود دور کرده‌ و آن‌ را در جایی‌ می‌گذارید که‌ بطور موقت‌ به‌ آن‌ دسترسی‌ ندارید و چه‌ بسا،احتیاجاتی‌ داشته‌ باشید که‌ نتوانید آنها را برطرف‌ کنید،اما با گذشت‌ زمان‌ این‌ سپرده‌ها افزایش‌ می‌یابد ،به‌ گونه‌یی‌ که‌ متوجه‌ می‌شوید با کمک‌ آن‌ می‌توانید یک‌ احتیاج‌ بسیار مهم‌ و ضروری‌ خود را برطرف‌ کنید. اما اگر شما از سپرده‌های‌ خود به‌ مرور برداشت‌ کنید ،اگرچه‌ با خرج‌ کردن‌ پول‌ خود به‌ نیازهای‌ خویش‌ پاسخ‌ می‌دهید اما در یک‌ زمان‌ متوجه‌ می‌شوید ،دیگر در حساب‌ بانکی‌ خود پولی‌ ندارید و در صورت‌ وقوع‌ یک‌ مشکل‌ مهم‌،ممکن‌ است‌ دچار معضلات‌ عدیده‌ شوید. در این‌ دنیا ما علاوه‌ بر حساب‌ بانکی‌ مالی‌،دارای‌ یک‌ حساب‌ بانکی‌ اخلاقی‌ نیز هستیم‌ ،اگرچه‌ سپرده‌های‌ آن‌ به‌ صورت‌ عدد و رقم‌ قابل‌ مشاهده‌ نیست‌،اما این‌ موجودی‌ وجود دارد و اثرات‌ این‌ حساب‌ بانکی‌ بخوبی‌ بر روی‌ زندگی‌ ما و دیگران‌ مشهود است‌. انسان‌ زمانی‌ که‌ سپرده‌گذاری‌ اخلاقی‌ می‌کند،در ابتدا ممکن‌ است‌ احساس‌ ضرر کند،زیرا مجبور است‌ بطور موقت‌ سود را از خود دور کند اما در اصل‌ او ضرر نکرده‌ است‌ بلکه‌ به‌ موجودی‌ سپرده‌های‌ اخلاقی‌ خویش‌ افزوده‌ است‌. برای‌ مثال‌ کسی‌ که‌ دروغ‌ می‌گوید،بطور موقت‌ چه‌ بسا به‌ سودش‌ تمام‌ شود،اما او در حال‌ برداشت‌ از سپرده‌های‌ اخلاقی‌ خود است‌. با گذشت‌ زمان‌ وقتی‌ سپرده‌های‌ اخلاقی‌ او از دست‌ رفت‌،تازه‌ مشکلات‌ او آغاز می‌شود و سبب‌ خواهدشد رضایتمندی‌ درونی‌ خویش‌ را از دست‌ بدهد و دریای‌ آرامش‌ درونی‌ او دچار تلاطم‌ شود و آرام‌آرام‌ فاصله‌ شخصیت‌ درونی‌ او با آنچه‌ در ظاهر به‌ نمایش‌ می‌گذارد،بیشتر می‌شود زیرا فرد در تلاش‌ است‌ تا نشان‌ دهد دارای‌ سپرده‌های‌ اخلاقی‌ فراوان‌ است‌ و همین‌ موضوع‌ باعث‌ می‌شود که‌ او برای‌ تطبیق‌ دادن‌ این‌ دو شخصیت‌،انرژی‌ فروانی‌ را به‌ هدر دهد و لذا شرایط‌ درونی‌ انسان‌ برای‌ تفکر کردن‌ نامساعد شود.
ارنست‌ دیمنه‌،بیان‌ می‌کند «اگر می‌خواهید چیزی‌ اصیل‌ خلق‌ کنید،خودتان‌ باشید.»
کاهش‌ سپرده‌گذاریهای‌ اخلاقی‌ در جامعه‌ سبب‌ می‌شود که‌ زمینه‌ برای‌ گسسته‌ شدن‌ روابط‌ اجتماعی‌ گسترش‌ یابد و با سست‌ شدن‌ پیوندهای‌ اجتماعی‌،شرایط‌ لازم‌ برای‌ بروز خلاقیت‌ در جامعه‌ سخت‌تر می‌شود. زیرا فرصتی‌ برای‌ تفکر کرن‌ وجود نخواهدداشت‌.
حال‌ این‌ سوؤال‌ در ذهن‌ ما ایجاد می‌شود که‌ در چه‌ شرایطی‌،ما در حال‌ سپرده‌گذاری‌ اخلاقی‌ هستیم‌ و در چه‌ شرایطی‌ در حال‌ برداشت‌ از حساب‌ بانکی‌ اخلاقی‌ خود هستیم‌ . توجه‌ به‌ موارد زیر می‌تواند در این‌ خصوص‌ به‌ ما کمک‌ کند.
● سپرده‌گذاری‌اخلاقی
عبارت‌ است‌ از:
▪ «راست‌گویی‌»،
▪ «عطوفت‌ و مهربانی‌ و احترام‌ به‌ دیگران‌ و رعایت‌ ادب‌ در برخورد با دیگران‌»،
▪ «وفاداری‌ به‌ دوستان‌ و آشنایان‌ و حفظ‌ آبروی‌ آنان‌»،
▪ «رعایت‌ حقوق‌ دیگران‌»،
▪ «بیان‌ گفتار با عمل‌»،
▪ «قبول‌ مسوولیت‌ همراه‌ با توانایی‌»،
▪ «در برابر خطای‌ دیگران‌ گذشت‌ کردن‌»،
▪ «امانت‌داری‌»،
▪ «پایبندی‌ به‌ عهد و وفا»،
▪ «پذیرش‌ اشتباه‌ خود»،
▪ «رازداری‌»،
▪ «کمک‌ به‌ دیگران‌ و آموزش‌ آنان‌ جهت‌ خوداتکا شدن‌ بدون‌ چشمداشت‌»،
▪ «نظم‌ و انضباط‌ در امور»،
▪ «احترام‌ به‌ شخصیت‌ خود و حفظ‌ آن‌»و
▪ «پاکیزگی‌ و آراستگی‌»،
● برداشت‌ از سپرده‌گذاری‌ اخلاقی‌
▪ «دروغگویی‌»،
▪ «بداخلاقی‌ و انجام‌ رفتارهای‌ بی‌ادبانه‌ و گستاخانه‌ و تحقیر دیگران‌»،
▪ «غیبت‌، تهمت‌، بدگویی‌ درباره‌ دوستان‌ و آشنایان‌»،
▪ «پایمال‌ کردن‌ حقوق‌ دیگران‌»،
▪ «بیان‌ گفتار بدون‌ عمل‌»،
▪ «بدون‌ توانایی‌ قبول‌ مسوولیت‌ کردن‌»،
▪ «انتقام‌جویی‌ کردن‌، اشتباه‌ گذشته‌ سایرین‌ را به‌ رخشان‌ کشیدن‌ و موجبات‌ رنجش‌ آنان‌ را فراهم‌ آوردن‌»،
▪ «خیانت‌ در امانت‌»،
▪ «شکستن‌ قول‌ و زیر پا گذاشتن‌ عهد و وفا»،
▪ «گناه‌ اشتباه‌ خود را به‌ گردن‌ دیگران‌ انداختن‌»،
▪ «افشای‌ راز دیگران‌»،
▪ «دیگران‌ را به‌ هنگام‌ سختی‌ رها کردن‌»،
▪ «بی‌نظمی‌ و درهم‌ ریختگی‌ در امور»،
▪ «بی‌احترامی‌ به‌ شخصیت‌ خود» و
▪ «ژولیدگی‌ و غیرآراسته‌ بودن‌».
اگر سپرده‌گذاریهای‌ اخلاقی‌ در یک‌ جامعه‌ افزایش‌ یابد به‌ مرور، آرامش‌، محبت‌، خوش‌بینی‌ و احساس‌ رضایتمندی‌ درونی‌ به‌ همراه‌ امنیت‌ در جامعه‌ توسعه‌ می‌یابد. همدلی‌ و همبستگی‌های‌ اجتماعی‌ در بین‌ اعضای‌ جامعه‌ رشد می‌یابد و انسانها با دیدن‌ یکدیگر، به‌ آرامش‌ و شادمانی‌ درونی‌ می‌رسند و زمینه‌ برای‌ تفکر کردن‌ مهیا می‌شود. زیرا انسانها در آرامش‌ فرصت‌ می‌یابند تفکر کنند و برعکس‌ هنگامی‌ که‌ سپرده‌گذاریهای‌ اخلاقی‌ کاهش‌ یافته‌ و در عوض‌ برداشت‌های‌ اخلاقی‌ افزایش‌ می‌یابد، روز به‌ روز آسیب‌های‌ اجتماعی‌ گسترش‌ یافته‌ و شرایط‌ جامعه‌ به‌ سوی‌ نابسامانیهای‌ اجتماعی‌ و عدم‌ امنیت‌ فراهم‌ می‌شود و بدبینی‌ و نارضایتی‌ همچون‌ ابرهای‌ سیاه‌ بر بالای‌ سر مردمان‌ سایه‌ می‌افکند و مرغان‌ غم‌ بر سر انسانها آشیانه‌ می‌کنند. آنچنان‌ که‌ هیچ‌ شادی‌، دل‌ آنان‌ را شاد نمی‌کند. انسانها از کنار یکدیگر بودن‌ به‌ آرامش‌ نمی‌رسند و رفتارها، ریاکارانه‌ و غیرصادقانه‌ می‌شود و شرایط‌ برای‌ آسیب‌های‌ اجتماعی‌ نظیر جرم‌ و جنایت‌، اعتیاد، فحشا و خودکشی‌، متلاشی‌ شدن‌ خانواده‌ها و نظیر اینها مهیا می‌شود.
در چنین‌ جامعه‌یی‌ دیگر نمی‌توان‌ شاهد بروز خلاقیت‌ها بود و انسانها درگرداب‌ بدبختی‌ فرو می‌روند.
ما انسانها مجبوریم‌ با سپرده‌گذاریهای‌ اخلاقی‌ شرایط‌ لازم‌ را برای‌ گسترش‌ خلاقیت‌ و نوآوری‌ در جامعه‌ فراهم‌ کنیم‌ تا از این‌ طریق‌ بتوان‌ انرژی‌ فراوانی‌ که‌ در وجود انسانها وجود دارد رها کرده‌ و در راه‌ سازندگی‌ به‌ کار گرفت‌.



نگرانی‌های‌تان را سرکوب کنید


چقدر در زندگی خود به دنبال اضطراب می‌گردید؟ آیا شما هم از آن دسته افرادی هستید که کاملاً آگاهانه به پریشانی‌های فکری خود دامن می‌زنید؟
آیا همیشه نگران این هستید که سر کار خود دیر برسید؟ آنقدر که باید خوب به نظر نیایید؟ همسرتان از بودن با شما احساس بی‌حوصلگی کند؟ وضعیت مالی‌تان دچار رکود شود؟ هواپیمایی که با آن سفر می‌کنید دچار سانحه گردد؟ یا هنگام مواجهه با افراد جدید دستپاچه شده و خرابکاری نمایید؟ اگر چنین است با کمال اطمینان به شما می‌گوییم که گرفتار اضطراب مزمن هستید!

طبق تحقیقاتی که در این زمینه به عمل آمده، 38 درصد از افراد شخصاً اظهار کرده‌اند که هر روز با نگرانی و اضطراب دست و پنجه نرم می‌کنند ‌و این معضل در طول زندگی رهایشان نمی‌کند.

شاید بیشتر این اضطراب‌ها ریشه در اتفاقات ناخوشایندی دارد که در گذشته رخ داده و منجر به شکل‌گیری این نگرانی‌های مزمن شده است. تنها مسئله خوشایندی که در این رابطه می‌توان ذکر کرد این است که 85 درصد از مسائلی که شما بابت آنها نگران هستید در نهایت نتایج مثبتی در بر خواهد داشت و هیچ‌وقت واقعاً چنین اتفاقات بدی رخ نمی‌دهد.

اگر شما هم دائماً به‌خاطر همه چیز، از مسائل جزئی گرفته تا مسائل مهم نگران هستید، بهتر است خودتان را جزو افرادی که ذکر شد قلمداد کنید. اگر اینطور است حتماً می‌دانید که گذشت زمان هیچ تاثیری در کاهش اضطراب ندارد یا به عبارت دیگر شما عادت کرده‌اید که همیشه منتظر وقوع اتفاقات ناخوشایند باشید و پیشاپیش برای آنها مضطرب شوید.

 اما چگونه این احساس را تشخیص دهیم؟
برای درمان اضطراب مزمن، ابتدا باید به ریشه‌یابی علل ایجاد آن بپردازید. به خودتان و آنچه که در درون‌تان نگرانی ایجاد می‌کند فکر کنید.
1. اگر واقعاً قرار است اتفاق بدی بیفتد، شما هم واقعاً مسئول هستید که برای آن نگران باشید.

حتی اگر شما ذاتاً هم آدمی دلشوره‌ای باشید، لزوماً نباید به هر نوع فکر آزاردهنده‌ای که به سرتان راه می‌یابد توجه کنید و درصدد رفع آن برآیید. ولی اگر مسئولیت کاری به عهده شماست، دیگر قضیه فرق می‌کند و بهتر است حتماً ‌نسبت به انجام آن حساسیت نشان دهید. گاهی مواقع بهترین راه برای خلاصی از شر احساسات ناخوشایند همراهی با آنها و سد نکردن روند طبیعی بروز احساسات و عواطف درونی است.

2. لازم نیست همیشه از همه چیز مطمئن باشید.
شما به عنوان یک فرد مضطرب حتماً می‌دانید که نمی‌توانید بلاتکلیفی را تحمل کنید و جملاتی شبیه «باید مطمئن شوم که خطری من را تهدید نمی‌کند» یا «من می‌خواهم مطمئن شوم که همسرم هیچ‌وقت مرا ترک نمی‌کند» برای‌تان آشنا است. شما به عنوان یک فرد مضطرب همیشه به دنبال مطمئن شدن از صحت و درستی امور، جستجو برای یافتن اطلاعات بیشتر و امتحان کردن مردم هستید تا دوباره از همه چیز اطمینان حاصل کنید.

اما همیشه هم لزومی ندارد که قبل از انجام کاری صد درصد از نتیجه آن اطمینان حاصل نمایید.

3. هرگاه مطمئن شدید افکار منفی‌تان به وقوع می‌پیوندد برایش دلشوره بگیرید، در غیر این صورت بی‌خیال دلشوره شوید!
در حالی‌که بیشتر مردم با احساسات منفی خود به عنوان امری جانبی و نه چندان مهم برخورد می‌کنند، شما طوری رفتار می‌کنید که گویی این احساسات علامتی قطعی از وقوع اتفاق بدی هستند.

وقتی فکر می‌کنید که من در امتحان امروز نمره بدی می‌گیرم سریعاً نتیجه‌گیری می‌کنید که احتمال وقوع چنین اتفاقی و بد شدن نمره‌تان خیلی زیاد است. اگر شما به‌خوبی درس خوانده باشید و کمی هم منطقی فکر کنید دیگر دلیلی وجود ندارد تا به این فکر منفی توجه کنید چراکه خودتان خوب می‌دانید تلقین چه اثراتی به دنبال خواهد داشت.

 شاید همین احساس بد آنقدر کارایی شما را کم کند که به‌رغم تمام تلاشی که کرده‌اید، همان نتیجه‌ای را کسب کنید که به‌خاطرش نگران بودید.

4. آیا هر آن چیز بدی که ممکن است اتفاق بیفتد بازتابی از شخصیت شماست؟
وقتی احتمال می‌دهید اتفاقات بدی برای‌تان رخ می‌دهد، باور دارید که این اتفاقات به این دلیل به‌وقوع می‌پیوندند که شما به اندازه کافی شایستگی لازم برای جلوگیری از آنها را نداشته‌اید. وقتی که دیر به جایی می‌رسید، اینطور نتیجه‌گیری می‌نمایید که همه فکر می‌کنند شما کلاً آدم بی‌مسئولیتی هستید.

اگر در کارتان با مشکلاتی مواجه هستید، به این نتیجه می‌رسید که کاملاً فرد نالایقی هستید. شاید هیچ وقت کسی در مورد شما آنطور که خودتان تصور می‌کنید فکر نکند، اما شما حاضر نیستید دست از این نتیجه‌گیری‌های منفی بردارید. شما فکر می‌کنید این اتفاقات و مشکلات فقط به‌خاطر این رخ می‌دهند که من هستم. ولی لطفاً کمی با خودتان مهربان باشید و اینقدر دست به تخریب شخصیت‌تان نزنید.

5. شکست غیرقابل اجتناب است.
حتماً تا بحال متوجه شده‌اید که چقدر نقص در انجام کارها برای شما غیر قابل قبول است. اما شاید به این دلیل که شما نقص را با شکست یکسان فرض می‌کنید، شکست برای شما کشنده، ترسناک و به معنی رسیدن به آخر خط است.

پس اینطور خود را قانع می‌کنید که وقتی نگرانید انگیزه بیشتری برای تلاش پیدا می‌کنید و وقتی برای وقوع اتفاقات بد در حالت آماده باش به سر می‌برید، دیگر با وقوع آنها غافلگیر نمی‌شوید.

شاید حق با شما باشد و کمی نگرانی، البته تاکید می‌کنیم کمی نگرانی انگیزه خوبی برای تلاش و جلوگیری از شکست باشد اما لطفاً بیش از اندازه مته به خشخاش نگذارید و کمی هم واقع‌بین باشید. هیچ‌گاه فراموش نکنید که عدم موفقیت در کارها یکی از طبیعی‌ترین جنبه‌های زندگی است.

6. هر چه زودتر خود را از شر احساسات منفی خلاص کنید
مثل بقیه افراد مضطرب شما هم تصور می‌کنید هرچه زودتر باید فکری به حال افکار منفی خود بکنید و آنها را کنترل یا در بهترین حالت از ذهن‌تان حذف کنید. شاید این طرز تفکر به این دلیل است که تصور می‌کنید اگر جلوی افکار منفی را نگیرم بالاخره روزی زندگی‌ام را خراب می‌کنند، اما شاید قضیه به این بدی هم که شما می‌گویید نباشد.

افراد عادی در چنین مواقعی با خود فکر می‌کنند، بالاخره برای هر کسی پیش می‌آید که با احساسات منفی دست و پنجه نرم کند و نهایتاً از دست آنها خلاص شود. پس بد نیست شما هم که مثل همه آدم‌ها از این قاعده مستثنی نیستید، طرز فکرتان را کمی تغییر دهید.

7. در آخر بهتر است قانون هفتم را نیز با دقت بیشتری بخوانید: شما مجبورید که همین الان از نگرانی دست بکشید یا اینکه خدای نکرده با ادامه چنین وضعی کارتان به جنون برسد!
فرض کنید هم‌اکنون آنقدر نگران هستید که می‌ترسید نکند این نگرانی‌ها سرانجام کار شما را به جنون بکشاند، بیمارتان کند و نهایتاً کنترل زندگی را از دست شما خارج کند.

پس تصمیم می‌گیرید دست از نگران بودن بردارید. به خودتان می‌گویید، خب، حالا وقت آن شده که دست از این افکار منفی و نگرانی‌های بی‌معنی بردارم. اما بهتر است بدانید که این راه هم جواب نمی‌دهد و کارگر نیست. چراکه شما فکر می‌کنید باید نگرانی‌های‌تان را کنترل کنید و وقتی از عهده چنین کاری بر نمی‌آیید به‌خاطر این ناتوانی از دست خودتان عصبانی می‌شوید.

 شاید سعی کنید راه‌های دیگری را برای کنترل افکارتان انتخاب کنید. مثلاً به مسائل خوشایندی فکر کنید و به خودتان تلقین کنید که من واقعاً آدم خوبی هستم یا من به خودم ایمان دارم اما این تصدیق‌ها فقط برای چند دقیقه موثر واقع می‌شوند و پس از آن دوباره جای خود را به احساسات منفی خواهند داد، و حتی بیشتر از قبل باعث تضعیف روحیه شما می‌شوند.

شما از نگرانی‌های‌تان برای حل مشکلاتی که در واقع اصلاً وجود خارجی ندارند و برای خلاص شدن از شک و بلاتکلیفی و برای اطمینان از اینکه هیچ وقت احساس بدی نخواهید داشت و یا شکست نمی‌خورید، استفاده می‌کنید. اما حقیقت اصلی این است که این اهداف، واقعاً دست‌نیافتنی و غیرممکن هستند.

بجای این کارها بهتر است فکر کنید چرا می‌خواهید از شر این نگرانی‌ها خلاص شوید؟ آیا تلاش می‌کنید تا هیچ وقت و حتی در شرایط غیرقابل پیش بینی غافلگیر نشوید؟ آیا تلاش می‌کنید برای انجام کارها انگیزه لازم را در خودتان ایجاد کنید؟ آیا تلاش می‌کنید ذهن‌تان را کنترل نمایید؟ اولین گام برای غلبه بر نگرانی و اضطراب کشف دلیل بوجود آمدن چنین احساسی است.

شاید واقعاً دلیل خاصی برای این همه تشویش وجود نداشته باشد. پس با صراحت به شما اعلام می‌کنیم، اگر بیشتر اوقات دچار احساسات منفی و ناخوشایند هستید، به دنبال مجرم نگردید. مقصر اصلی خودتان هستید. انتخاب با شماست که چقدر می‌خواهید از لحظه لحظه‌های زندگی‌تان لذت ببرید.