در معادله زندگی آینده هیچ گاه با گذشته برابر نیست

در معادله زندگی آینده هیچ گاه با گذشته برابر نیست

..:: راز، موفقیت، شادکامی، قانون جذب، قدرت ::..
در معادله زندگی آینده هیچ گاه با گذشته برابر نیست

در معادله زندگی آینده هیچ گاه با گذشته برابر نیست

..:: راز، موفقیت، شادکامی، قانون جذب، قدرت ::..

نگرانی‌های‌تان را سرکوب کنید


چقدر در زندگی خود به دنبال اضطراب می‌گردید؟ آیا شما هم از آن دسته افرادی هستید که کاملاً آگاهانه به پریشانی‌های فکری خود دامن می‌زنید؟
آیا همیشه نگران این هستید که سر کار خود دیر برسید؟ آنقدر که باید خوب به نظر نیایید؟ همسرتان از بودن با شما احساس بی‌حوصلگی کند؟ وضعیت مالی‌تان دچار رکود شود؟ هواپیمایی که با آن سفر می‌کنید دچار سانحه گردد؟ یا هنگام مواجهه با افراد جدید دستپاچه شده و خرابکاری نمایید؟ اگر چنین است با کمال اطمینان به شما می‌گوییم که گرفتار اضطراب مزمن هستید!

طبق تحقیقاتی که در این زمینه به عمل آمده، 38 درصد از افراد شخصاً اظهار کرده‌اند که هر روز با نگرانی و اضطراب دست و پنجه نرم می‌کنند ‌و این معضل در طول زندگی رهایشان نمی‌کند.

شاید بیشتر این اضطراب‌ها ریشه در اتفاقات ناخوشایندی دارد که در گذشته رخ داده و منجر به شکل‌گیری این نگرانی‌های مزمن شده است. تنها مسئله خوشایندی که در این رابطه می‌توان ذکر کرد این است که 85 درصد از مسائلی که شما بابت آنها نگران هستید در نهایت نتایج مثبتی در بر خواهد داشت و هیچ‌وقت واقعاً چنین اتفاقات بدی رخ نمی‌دهد.

اگر شما هم دائماً به‌خاطر همه چیز، از مسائل جزئی گرفته تا مسائل مهم نگران هستید، بهتر است خودتان را جزو افرادی که ذکر شد قلمداد کنید. اگر اینطور است حتماً می‌دانید که گذشت زمان هیچ تاثیری در کاهش اضطراب ندارد یا به عبارت دیگر شما عادت کرده‌اید که همیشه منتظر وقوع اتفاقات ناخوشایند باشید و پیشاپیش برای آنها مضطرب شوید.

 اما چگونه این احساس را تشخیص دهیم؟
برای درمان اضطراب مزمن، ابتدا باید به ریشه‌یابی علل ایجاد آن بپردازید. به خودتان و آنچه که در درون‌تان نگرانی ایجاد می‌کند فکر کنید.
1. اگر واقعاً قرار است اتفاق بدی بیفتد، شما هم واقعاً مسئول هستید که برای آن نگران باشید.

حتی اگر شما ذاتاً هم آدمی دلشوره‌ای باشید، لزوماً نباید به هر نوع فکر آزاردهنده‌ای که به سرتان راه می‌یابد توجه کنید و درصدد رفع آن برآیید. ولی اگر مسئولیت کاری به عهده شماست، دیگر قضیه فرق می‌کند و بهتر است حتماً ‌نسبت به انجام آن حساسیت نشان دهید. گاهی مواقع بهترین راه برای خلاصی از شر احساسات ناخوشایند همراهی با آنها و سد نکردن روند طبیعی بروز احساسات و عواطف درونی است.

2. لازم نیست همیشه از همه چیز مطمئن باشید.
شما به عنوان یک فرد مضطرب حتماً می‌دانید که نمی‌توانید بلاتکلیفی را تحمل کنید و جملاتی شبیه «باید مطمئن شوم که خطری من را تهدید نمی‌کند» یا «من می‌خواهم مطمئن شوم که همسرم هیچ‌وقت مرا ترک نمی‌کند» برای‌تان آشنا است. شما به عنوان یک فرد مضطرب همیشه به دنبال مطمئن شدن از صحت و درستی امور، جستجو برای یافتن اطلاعات بیشتر و امتحان کردن مردم هستید تا دوباره از همه چیز اطمینان حاصل کنید.

اما همیشه هم لزومی ندارد که قبل از انجام کاری صد درصد از نتیجه آن اطمینان حاصل نمایید.

3. هرگاه مطمئن شدید افکار منفی‌تان به وقوع می‌پیوندد برایش دلشوره بگیرید، در غیر این صورت بی‌خیال دلشوره شوید!
در حالی‌که بیشتر مردم با احساسات منفی خود به عنوان امری جانبی و نه چندان مهم برخورد می‌کنند، شما طوری رفتار می‌کنید که گویی این احساسات علامتی قطعی از وقوع اتفاق بدی هستند.

وقتی فکر می‌کنید که من در امتحان امروز نمره بدی می‌گیرم سریعاً نتیجه‌گیری می‌کنید که احتمال وقوع چنین اتفاقی و بد شدن نمره‌تان خیلی زیاد است. اگر شما به‌خوبی درس خوانده باشید و کمی هم منطقی فکر کنید دیگر دلیلی وجود ندارد تا به این فکر منفی توجه کنید چراکه خودتان خوب می‌دانید تلقین چه اثراتی به دنبال خواهد داشت.

 شاید همین احساس بد آنقدر کارایی شما را کم کند که به‌رغم تمام تلاشی که کرده‌اید، همان نتیجه‌ای را کسب کنید که به‌خاطرش نگران بودید.

4. آیا هر آن چیز بدی که ممکن است اتفاق بیفتد بازتابی از شخصیت شماست؟
وقتی احتمال می‌دهید اتفاقات بدی برای‌تان رخ می‌دهد، باور دارید که این اتفاقات به این دلیل به‌وقوع می‌پیوندند که شما به اندازه کافی شایستگی لازم برای جلوگیری از آنها را نداشته‌اید. وقتی که دیر به جایی می‌رسید، اینطور نتیجه‌گیری می‌نمایید که همه فکر می‌کنند شما کلاً آدم بی‌مسئولیتی هستید.

اگر در کارتان با مشکلاتی مواجه هستید، به این نتیجه می‌رسید که کاملاً فرد نالایقی هستید. شاید هیچ وقت کسی در مورد شما آنطور که خودتان تصور می‌کنید فکر نکند، اما شما حاضر نیستید دست از این نتیجه‌گیری‌های منفی بردارید. شما فکر می‌کنید این اتفاقات و مشکلات فقط به‌خاطر این رخ می‌دهند که من هستم. ولی لطفاً کمی با خودتان مهربان باشید و اینقدر دست به تخریب شخصیت‌تان نزنید.

5. شکست غیرقابل اجتناب است.
حتماً تا بحال متوجه شده‌اید که چقدر نقص در انجام کارها برای شما غیر قابل قبول است. اما شاید به این دلیل که شما نقص را با شکست یکسان فرض می‌کنید، شکست برای شما کشنده، ترسناک و به معنی رسیدن به آخر خط است.

پس اینطور خود را قانع می‌کنید که وقتی نگرانید انگیزه بیشتری برای تلاش پیدا می‌کنید و وقتی برای وقوع اتفاقات بد در حالت آماده باش به سر می‌برید، دیگر با وقوع آنها غافلگیر نمی‌شوید.

شاید حق با شما باشد و کمی نگرانی، البته تاکید می‌کنیم کمی نگرانی انگیزه خوبی برای تلاش و جلوگیری از شکست باشد اما لطفاً بیش از اندازه مته به خشخاش نگذارید و کمی هم واقع‌بین باشید. هیچ‌گاه فراموش نکنید که عدم موفقیت در کارها یکی از طبیعی‌ترین جنبه‌های زندگی است.

6. هر چه زودتر خود را از شر احساسات منفی خلاص کنید
مثل بقیه افراد مضطرب شما هم تصور می‌کنید هرچه زودتر باید فکری به حال افکار منفی خود بکنید و آنها را کنترل یا در بهترین حالت از ذهن‌تان حذف کنید. شاید این طرز تفکر به این دلیل است که تصور می‌کنید اگر جلوی افکار منفی را نگیرم بالاخره روزی زندگی‌ام را خراب می‌کنند، اما شاید قضیه به این بدی هم که شما می‌گویید نباشد.

افراد عادی در چنین مواقعی با خود فکر می‌کنند، بالاخره برای هر کسی پیش می‌آید که با احساسات منفی دست و پنجه نرم کند و نهایتاً از دست آنها خلاص شود. پس بد نیست شما هم که مثل همه آدم‌ها از این قاعده مستثنی نیستید، طرز فکرتان را کمی تغییر دهید.

7. در آخر بهتر است قانون هفتم را نیز با دقت بیشتری بخوانید: شما مجبورید که همین الان از نگرانی دست بکشید یا اینکه خدای نکرده با ادامه چنین وضعی کارتان به جنون برسد!
فرض کنید هم‌اکنون آنقدر نگران هستید که می‌ترسید نکند این نگرانی‌ها سرانجام کار شما را به جنون بکشاند، بیمارتان کند و نهایتاً کنترل زندگی را از دست شما خارج کند.

پس تصمیم می‌گیرید دست از نگران بودن بردارید. به خودتان می‌گویید، خب، حالا وقت آن شده که دست از این افکار منفی و نگرانی‌های بی‌معنی بردارم. اما بهتر است بدانید که این راه هم جواب نمی‌دهد و کارگر نیست. چراکه شما فکر می‌کنید باید نگرانی‌های‌تان را کنترل کنید و وقتی از عهده چنین کاری بر نمی‌آیید به‌خاطر این ناتوانی از دست خودتان عصبانی می‌شوید.

 شاید سعی کنید راه‌های دیگری را برای کنترل افکارتان انتخاب کنید. مثلاً به مسائل خوشایندی فکر کنید و به خودتان تلقین کنید که من واقعاً آدم خوبی هستم یا من به خودم ایمان دارم اما این تصدیق‌ها فقط برای چند دقیقه موثر واقع می‌شوند و پس از آن دوباره جای خود را به احساسات منفی خواهند داد، و حتی بیشتر از قبل باعث تضعیف روحیه شما می‌شوند.

شما از نگرانی‌های‌تان برای حل مشکلاتی که در واقع اصلاً وجود خارجی ندارند و برای خلاص شدن از شک و بلاتکلیفی و برای اطمینان از اینکه هیچ وقت احساس بدی نخواهید داشت و یا شکست نمی‌خورید، استفاده می‌کنید. اما حقیقت اصلی این است که این اهداف، واقعاً دست‌نیافتنی و غیرممکن هستند.

بجای این کارها بهتر است فکر کنید چرا می‌خواهید از شر این نگرانی‌ها خلاص شوید؟ آیا تلاش می‌کنید تا هیچ وقت و حتی در شرایط غیرقابل پیش بینی غافلگیر نشوید؟ آیا تلاش می‌کنید برای انجام کارها انگیزه لازم را در خودتان ایجاد کنید؟ آیا تلاش می‌کنید ذهن‌تان را کنترل نمایید؟ اولین گام برای غلبه بر نگرانی و اضطراب کشف دلیل بوجود آمدن چنین احساسی است.

شاید واقعاً دلیل خاصی برای این همه تشویش وجود نداشته باشد. پس با صراحت به شما اعلام می‌کنیم، اگر بیشتر اوقات دچار احساسات منفی و ناخوشایند هستید، به دنبال مجرم نگردید. مقصر اصلی خودتان هستید. انتخاب با شماست که چقدر می‌خواهید از لحظه لحظه‌های زندگی‌تان لذت ببرید.


همه بخوانند ....

می خواهم بدون اسارت دوستت بدارم،

با آزادی کنارت باشم،

بدون اصرار تو را بخواهم،

 با احساس گناه ترکت نکنم، با سرزنش از تو انتقاد نکنم و با تحقیر به تو کمک نکنم،و اگر تو نیز با من چنین باشی، یکدیگر را غنی خواهیم کرد.


سخنان کوتاه از ناپلئون هیل استاد بزرگ موفقیت

یک هدف یک رویاست با یک ضرب العجل

عمل مقیاس واقعی هوش است

همه دست آورد ها همه ثروت ها در ابتدا یک طرح و ایده بوده اند..............


ادامه مطلب ...

تو ثروتمند متولد شده ای

فقط یکی از من وجود دارد

تا نشان دهم چه می توانم بکنم

و همچنین تو هم باید احساس غرور و افتخار کنی

فقط یکی از تو وجود دارد

و این نقطه ایست که همه چیز شروع می شود.

                                                                       

باب پراکتور" تو ثروتمند متولد شده ای"

 

ادامه مطلب ...

داستان درباره قانون جذب

روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچیک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه ی دو بدهند.

هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود.

جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند....

و مسابقه شروع شد....

 

راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچیکی بتوانند به نوک برج برسند.

شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید:

"اوه,عجب کار مشکلی!!"

"اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند."

یا:

"هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست.برج خیلی بلند ه!"

 

قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند...

بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا وبالاتر می رفتند...

جمعیت هنوز ادامه می داد,"خیلی مشکله!!!هیچ کس موفق نمی شه!"

و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف ... ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد بالا, بالا و باز هم بالاتر....

این یکی نمی خواست منصرف بشه!

بالاخره بقیه از ادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.به جز اون قورباغه کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود که به نوک رسید!

 

بقیه ی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کا ر رو انجام داده؟

 

اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا کرده؟

و مشخص شد که... برنده ی مسابقه کر بوده!!!

نتیجه ی اخلا قی این داستان اینه که:

هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید... چون اونا زیبا ترین رویا ها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند--چیز هایی که از ته دلتون آرزوشون رو دارید!

هیشه به قدرت کلمات فکر کنید.

چون هر چیزی که می خونید یا می شنوید روی اعمال شما تأثیر میگذاره پس:
همیشه....
مثبت فکر کنید!
و بالاتر از اون

کر بشید هر وقت کسی خواست به شما بگه که به آرزوهاتون نخواهید رسید!
و هیشه باور داشته باشید

من همراه خدای خودم همه کار می تونم بکنم.